به خوشی، این بدان معناست که مانند بدن که سیستم ایمنی خود را در برابر ایدههای مشکلساز تکامل داده است، ذهن نیز باید سیستم ایمنی خود را تقویت کند. چگونه میتوانید سیستم ایمنی ذهن خود را قویتر کنید؟ مهمترین گام، آگاهی از میزان خطاپذیری شخصی خود است. در ارتباط با دیگران، مهربان و به همین ترتیب کنجکاو باشید. به جای انکار و تسلیم به نسبیگرایی تنبل، به حقایق متعهد شوید. اجازه دهید بحرانها و گفتگوها نظرات شما را تغییر دهند، نه برعکس.
نسلهای گذشته نیز با اطلاعات نادرست مبارزه میکردند و شایعات بدخواهانه و تغییرات سیاسی موجود در تاریخ وجود داشته است. قبل از ظهور روش علمی، افسانهها و خرافات در محیطهای پر از این اطلاعات متداول بودند. مانند اجدادمان، ما نیز به نظریههای توطئه گرفتار شدهایم. اما اکنون در دنیایی زندگی میکنیم که با اخبار جعلی (فیک نیوز) و حقایق جایگزین مواجه هستیم. در این دوران، انکار علم به تجارت سودآور تبدیل شده و نظریههای توطئه به شکلهای ترسناکی تبدیل میشوند (همانند کیوانان).
آیا عجیب به نظر میرسد که بسیاری از ما گمشدهاند؟ احتمالاً به دلیل اینکه به طور پیشفرض، به سادگی لوح هستیم و همین باعث میشود که اطلاعات بیارتباط به سراغمان بیاید. این همان دلیلی است که کودکان افسانهها را باور میکنند. اما چالش اینجاست که حتی در بزرگسالی، ما هنوز به طرزی عجیب در معرض شایعات و افتراهای تکامل یافتهایم: بدون هدایت، گممیشویم.
به هر حال، چند افراد به ندرت علائمی از “مصونیت عمیق” نشان میدهند. این افراد به طرز متفاوتی فکر میکنند، میتوانند اطلاعات مزاحم را به راحتی رد کنند و قضاوت غیرمعمولی از خود نشان میدهند. آنها عادات ذهنی دارند که میتواند به چیزی که امروزه همه ما میتوانیم از آن بهرهمند شویم، یعنی خرد.
با این حال، چگونه میتوانیم این عادات را تقویت کنیم؟ واقعیت این است که ذهن انسان برای خود یک سیستم ایمنی دارد. همانند بدن که دارای یک سیستم برای تشخیص و مهار میکروبهای عفونی است، ذهن هم دارای یک سیستم برای شناسایی و دفع ایدههای عفونی است. تفکر انتقادی بهترین حالت یک رویکرد تصادفی برای دستیابی به مصونیت در برابر اطلاعات نادرست است. رمز اینجاست که از علم استفاده کنیم و فعالانه مصونیت ذهنی را تقویت کنیم.
در ادامه، به توصیههایی که به ما کمک میکنند تا عاقلتر شویم و مصونیت ذهنمان را در مقابل مزخرفات افزایش دهیم، پرداخت خواهیم کرد:
مرحله اول: چارچوب مرجع خود را تغییر دهید
بسیاری از ما به طور پیشفرض دیدگاه خاصی نسبت به اطلاعات داریم. اینفوسفر یا فضای اطلاعات را میتوان به عنوان بازاری از ایدهها در نظر گرفت، جایی که ما به عنوان خریداران به دنبال ایدههای جدید میگردیم. تصور میشود که این ایدهها همانند محصولاتی هستند که به طور مطیعانه در قفسهها قرار میگیرند. با این حال، ذهن ما میتواند با چرخدستیهای خرید، آنچه را که به دست میآورد، فراموش کند. یادگیری در واقعیت، معنای پر کردن سبد خرید با کالاهای اطلاعاتی است. این اطلاعات خریداری شده، باورهای ما را شکل میدهند و هر فردی حق دارد آنچه را که دوست دارد باور کند.
این چارچوب ممکن است مضر باشد و باعث افزایش تعصبات گذشته شود، حتی حس استحقاق شناختی ایجاد کرده و مانع از تفکر در مرتبهای بالاتر شود. این چارچوب به خصوص در دوران اطلاعات فراوان خطرناک است و تأثیرات آن در قطبیسازی خود را نشان میدهد که تهدیدی بر دموکراسیهای جهان میباشد. خوشبختانه، جایگزینی در علوم جا افتاده است. اصل مطلب این است: ایدهها بیشتر به شکل میکروبها شبیه هستند تا مواد غذایی. مجموعه اطلاعات از یک منظر تکاملی عمل میکند: سعی در یافتن میزبان مناسبتر، زنده ماندن و تولید مثل. ذهن ما میزبان برخی از مواردی است که برای ما مفید است و برخی دیگر که برای ما مضر است. ایدههای خوب (تقریباً درست و مفید) به همزیستی ذهنی منجر میشوند، در حالیکه ایدههای بد (کاذب یا مضر) به انگل ذهنی تبدیل میشوند.
گاهیاوقات، دومین نقشه را با نام اینفوباگ یا باگ اطلاعاتی میشناسیم که با هزینه ما تکثیر مییابد. برای مثال، باورهای مرتبط با جادوگری میتوانند ایجاد وحشت اخلاقی کنند. ایدئولوژیهای افراطی ممکن است حملات تروریستی را الهام بخش کنند، و اخبار جعلی دامن زننده به حمله ۶ ژانویه علیه ساختمان کنگره آمریکا بود. برخی از اینفوباگها حتی ممکن است ما را وادار به اشتراک گذاری آنها کنند. به میمهای هوشمندانه، اما گمکنندهای فکر کنید که شما را وادار به انتشار آن میکند. همانند ویروسی که یک سلول را برای اهداف خود برباید، یک ایدئولوژی هم میتواند یک ذهن را برای “اهداف” خود برباید.
این چارچوب را اکوسیستم میکروبی نامیده میشود. ذهنها ظرفهای منفعل نیستند. آنها ابزارهای فعال و مستعد عفونت هستند که توسط انتخاب طبیعی کنار هم قرار گرفتهاند. در واقع، ذهن ما به عنوان یک خورش غنی از ایدهها تکامل یافته است، و بسیاری از آنها به رغم بهترین علایق ما مستعد تکرار هستند. مهم این است که هر یک از ما مستعد ابتلا به عفونتهای ذهنی هستیم، در واقع هر یک از ما مبتلا هستیم. ما میزبان اینفوباگهای بیشماری هستیم، تصورات غلط، فرضیات نادرست، تعمیم بیش از حد، باورهای محدودکننده، و شکهای فلجکننده، همه اینها به معنای واقعی کلمه انگل ذهنی هستند. ذهنها از این انگلها پر است و برای جلوگیری از آنها باید اقدامات احتیاطی انجام شود. این چارچوب یک مفهوم کلیدی دارد: هر یک از ما چیزهای زیادی برای یادگیری و فراموش کردن داریم، بسیاری از چیزهایی که فکر میکنیم میدانیم واقعیتاً به اندازه دانش نیستند. این را بپذیرید، فروتنی متعاقب آن را بپذیرید، و گام مهمی را به سوی مصونیت عمیق بردارید.
مرحله دوم: تعیین استانداردها
نیاز داریم که استانداردهای شناختی مشترک داشته باشیم، زیرا در غیر این صورت، باورهای ما به طور خودسرانه شکل میگیرند. اختلافات نظر افزایش مییابد، ایدئولوژیها تشدید میشوند، و دیدگاهها ناپذیرفته خواهند شد. تاریخ نشان داده است که این کار باعث انتشار گفتمانهای نامسئولانه میشود و اساس انحراف ذهنی را میسازد. این انحرافها باعث افزایش گفتمانهای پاسخگو ناپذیر، جدایی از سیستمهای باوری، و ایجاد جوامعی از افراد ناامید، تفرقهای و درگیر میشوند.
تفکر غیرمسئولانه در زمان ما در ایدههایی نظیر اینها قابل تشخیص است: “عقاید ما اساساً شخصی هستند و به هیچ کس دیگری اهمیتی نمیدهند”، “هر کس حق دارد نظر خود را داشته باشد”، “ارزشها اساساً مفهوم ذهنی هستند”، “اصول اعتقادی نباید مورد تردید قرار گیرند” و “انتقاد معادل با پلیسی بودن اندیشه است”.
فیلسوفان این پیوند ایدهها را به عنوان “نسبیگرایی” تعریف کردهاند و مورخان روشنفکر باور دارند که ظهور آن از دورانهای آشوتگی و افول تمدن نشاندهنده است. این به این دلیل است که نسبیگرایی تمایلی دارد که از تضعیف شواهد عینی منتشر شده است. بدون استانداردهای شناختی مبتنی بر واقعیت، “مرکز نمیتواند حفظ شود”.
از نظر ایمونولوژیستهای شناختی، ایدههای نسبتی به عنوان عوامل مخرب سیستم ایمنی ذهنی شناخته میشوند. افراد از این ایدهها برای فرار از هنجارهای پاسخگویی استفاده میکنند، که این کار به زیر سازندن هنجارها و اختلال در عملکرد شناختی منجر میشود. بنابراین، حذف عوامل مخرب یک راه برای ایجاد مصونیت ذهنی است. این راهنما را هم امتحان کنید: قانون طلایی را در زندگی ذهنی اعمال کنید. از خود بپرسید چه استانداردهای شناختی میخواهید دیگران رعایت کنند و سپس خودتان را بر اساس همان استانداردها نگه دارید. آیا میخواهید دیگران صادق باشند؟ خودت صادق باش. آیا میخواهید دیگران منصف و متقاعدکننده باشند؟ خودتان را منصف و متقاعدکننده کنید. آیا از این ناراحت هستید که دیگران باورهایی را پذیرفتهاند که اصلاً باور نمیشود؟ به چیزهایی که باور نمیکنید، باور نکنید.
هنجارهای پاسخگو به عنوان سنگ بنای تمدن انسانی عمل میکنند. هنگامی که به طور کلی رعایت میشوند، ابزارهای سازندهای برای حل تعارضات وجود دارد و همه افراد از آن سود میبرند. اما زمانی که بازیگران بد از این هنجارها سرپیچی میکنند، اعتمادی که زندگی مشترک را ممکن میسازد، از بین میرود. تصور کنید دنیایی که در آن هنجارهای پاسخگو به هیچ محافاتی در برابر اتهامات ناعادلانه محافظت نمیکند. تصور کنید یک رقیب از اتهامات بیاساس استفاده میکند تا شما را محدود کند. در چنین دنیایی، شما هیچ گزینهای نخواهید داشت مگر این که به تقویت هنجارهای پاسخگو کمک کنید.