سه‌مهارت مهمی که حتما باید بیاموزیم!

اگر شما هم این درس‌ها را در کودکی آموخته‌اید، خوش‌شانس بودید. اگر نیاموختید، اکنون آن‌ها را دریابید و به کودکان اطراف‌تان نیز فرصت آموختن این لحظات را بدهید.

راهکارهای پولدار شدن؛ ۸ رفتاری که باید کنار بگذارید!

یک محقق به نام میچ آبلت، می‌گوید آنچه نیاز است که افراد در سنین پایین بیاموزند، «لحظه‌شناسی» است. منظور از آن حضور پرانرژی، کنجکاوانه، منعطف و با تمام وجود در لحظه‌ است. اینکه بیاموزیم لحظه‌ای که در آن هستیم مهم است، نه ما.

آلبت می‌گوید آنچه محققان و مربیان پذیرش و تعهد‌درمانی (ACT) از آن با عنوان «انعطاف پذیری روانی» یاد می‌کنند، معادل مهارت‌هایی است که معمولا باید در کودکی آن‌ها را فرا بگیریم. اما این‌ها مهارت‌هایی هستند که می‌توانیم هم‌اکنون به عنوان بزرگسال نیز بر آن‌ها تسلط پیدا کنیم.

همه ما و کودکان‌مان باید این مهارت‌ها را یاد بگیریم. با ما همراه باشید تا مهارت دریافتن لحظه را با هم مرور کنیم:

1. به افکارتان باور پیدا نکنید

آبلت می‌گوید، بچه که بودم فکر می‌کردم که برق شب‌تاب‌ها می‌تواند ما را بگیرد…بله این حشرات نور ضعیف شب‌تابی دارند اما این نور برای برق‌گرفتگی کافی نیست. این و سایر افکارِ «لولوخورخوره‌ای» از این دست، در دوران کودکی رایج است. اما حقیقت آن است که ذهن بزرگسال ما به باور پیدا کردن به فکرهای‌مان حتی در غیاب شواهد و مدارک معتبر و مستقیم ادامه می‌دهد. به جملات زیر دقت کنید:

«او هرگز نمی‌تواند آن‌گونه که من نیاز دارم دوستم داشته باشد»؛ «من از فلانی و فلانی بهترم و عادلانه نیست که آن‌ها ترفیع پیدا کردند و من نکردم»! آدم‌ها بایدها، هرگز‌ها، همیشه‌ها و می‌بایدهای‌شان را در جملات‌شان جای می‌دهند. اما این‌ها فقط فکرهای ما هستند که ما یاد گرفته‌ایم با قطعیت و اطمینان آن‌ها‌ را بیان و باورشان کنیم.

این افکار شبیه «خود شما» هستند، اما آیا شما این فکرها را انتخاب می‌کنید؟ این افکار بی‌دعوت از راه می‌رسند و ما به جای اینکه آن‌ها را همان‌گونه که هستند ببینم، باورشان می‌کنیم. درواقع مغز می‌خواهد حدس بزند که چگونه باید از درون خطرات لحظه و فرصت‌هایی که دارد مسیریابی کند.

فکر شکست‌های گذشته و فاجعه‌هایی که در آینده ممکن است رخ دهد (یا افتخاراتی که باید در آینده کسب کنید)…شما مدام فکر می‌کنید…افکاری که در آن به خودتان و دیگران اتهام می‌زنید…افکاری که در آن انتظارات پرمخاطره و فرضیات بی‌پایه را مرور می‌کنید. این افکار مثل برپی‌های شناختی هستند. اگر دست از سوخت‌رسانی به این افکار بردارید، این افکار هم شما را ترک می‌کنند.

چه چیزی این افکار را تغذیه می‌کند؟ توجه شما به این افکار. هرچه به این افکار بیش‌تر توجه کنید، این افکار بیش‌تر به باورهای شما تبدیل می‌شوند.

2. مالکیت بر لحظه، به جای مالکیت بر مردم، موقعیت‌ها یا حتی چیزها

آبلت می‌گوید، بدشانس‌ترین شب‌تاب‌ها آن‌هایی بودند که سعی می‌کردم به عنوان «حیوان خانگی» در شیشه مربا نگه‌شان دارم. فرقی نداشت که چقدر فکر کنم آن‌ها «مال من» هستند و چقدر بخواهم با میوه‌های تازه تغذیه‌شان کنم، آن‌ها درنهایت اثبات می‌کردند که دارایی من نیستند. آن‌ها می‌مردند.

ای کاش در همان کودکی کسی به ما یاد بدهد که از همان لحظه‌ای که با حشرات هستیم، بدون تلاش برای چنگ انداختن به آن‌ها، گرفتن‌شان در دست یا احساس مالکیت بر آن‌ها لذت ببریم. ای کاهش یاد می‌گرفتیم ببوسیم، در آغوش بگیریم و لمس کنیم، بدون آنکه بخواهیم صاحب آن‌چیزی باشیم که زندگی سر راه‌مان قرار داده است.

ای کاش در کودکی یادمان داده بودند که برنامه‌های بیش‌تری داشته باشیم، اهداف خلق کنیم و تلاش مجدانه و منظم داشته باشیم و …کنترل کردن دیگران و نتایجی که از آن حاصل می‌شود را در دنیایی که نه می‌توانیم صاحب چیزی باشیم و نه صاحب چیزی هستیم، رها کنیم.

زندگی همه ما رنج و کشمکش کم‌تری (و شب‌تاب‌های بیش‌تری که شب‌های بعدی بتابند) داشت، اگر در کودکی آموخته بودیم صاحب (لحظات) باشیم و نه کنترل‌گرانی که جنون به دست آوردن و مالکیت دارند.

۳ راهکار برای داشتن وسایل تمیز در خانه

3. پذیرش درد ناتوانی کنترل امور

جملات پشت کامیونی و وانتی نشان می‌دهند که «گندزدن» در زندگی طبیعی است. فقدان و شکست برای همه‌مان اتفاق میفتد. گاهی برای آن‌ها راه‌حل سریعی وجود ندارد.

آبلت می‌گوید، خیلی وقت‌ها با درد زنده بودن مواجه می‌شویم. من دیگر نمی‌توانم آن حشرات شب‌تابی که به عنوان حیوان خانگی کشتم به زندگی برگردانم. به عنوان کودک گذشته و بزرگسال فعلی یا باید واکنش‌ها تند احساسی نسبت به بایدها و نبایدها (از نظر خودم) نشان دهم، یا می‌توانم ماهرانه صاحب لحظه باشم و بپذیرم که آنچه اتفاق افتاده، دیگر اتفاق افتاده است. درد همین است.

پذیرش ممکن است رفتاری منفعلانه، یا یک نوع عقب‌نشینی یا تسلیم‌شدن به نظر برسد. اما وقتی که هیچ کاری برای درست کردن گذشته نمی‌توان انجام داد و درد نیز وجود دارد، نمی‌توان گفت پذیرش حرکتی منفعلانه است. درد را بپذیرید تا فرصت‌های تازه پدید بیایند.

4. ‌همنوایی

درست مثل یک سمفونی که می‌تواند صداهای مجزایی را به هم اضافه کند که در کنار یکدیگر پرقدرت و زیبا طنین‌انداز می‌شوند، اعمال ما نیز با انرژی هر موقعیت و هر لحظه‌ای می‌تواند هماهنگ بشود. کافی است که در هر لحظه تمام مفروضات «من» را فراموش کنید و فکر کنید که چه چیزی با این لحظه جور است و از تعامل بین خودتان، دیگران و جهان در لحظه آگاه باشید و با طنین لحظه هماهنگ شوید.

چطور لحظه را دریابم:

1. فقط روی همین لحظه متمرکز باش… به دنبال بوییدن و شنیدن شواهد و مدارک باش. به تمام حواس‌ات و حتی افکارت گوش بده.

2. بدون تلاش برای درست کردن، چنگ‌زدن، هل دادن و کشیدن ….در برابر هر چیزی که در درون و برون‌ات رخ می‌دهد گشوده باش و در دام چاله‌های تعصب، مفروضات و بایدها نیفت.

3. به هر چیزی توجه کن…در برابر هر چیز که توجه‌ات را جلب کرد کنجکاو و گشوده باش…حتما آنچه که باید با نوایش هماهنگ شوی را پیدا می‌کنی.

منبع: راهنماتو