خیلیها همه عمر فکر کردیم که راز زندگی سخت کار کردن است. به نظر میرسید این توصیه که «اگر میخواهی موفق شوی، باید سخت کار کنی»، توصیهای سرراست و ساده باشد. اما به نظر میرسد که خیلیها به رغم ساعات طولانی کار کردن و شبزندهداری موفق نشدند. داستان چیست؟
قطعاً کار کردن مهم است اما آیا کار کردن رمز موفقیت است؟ حقیقت این است که افراد نمیتوانند صرفاً با سخت کار کردن موفق شوند، قطعاً عوامل دیگری در موفقیت دخیل هستند.
در این مقاله این موارد را با شما در میان گذاشتهایم.
۱.فقط سخت کار کردن مهم نیست، هوشمندانه کار کردن هم مهم است
سخت کار کردن ارزشمند است اما اگر استراتژی نداشته باشید، نهایتاً فقط درجا زدهاید. آنچه آدمها به شما نمیگویند این است که هوشمندانه کار کردن، شما را از کسانی که حقیقتاً موفق میشوند، جدا میکند. هوشمندانه کار کردن یعنی بدانید کجا انرژی صرف کنید. آدمهای موفق به جای آنکه هر چیزی را امتحان کنند، وظایفی را که بیشترین اثر را رویشان دارند انتخاب و الویتبندی میکنند. آنها میدانند چطور نقاط قوتشان را تقویت کنند و مسئولیت کارهایی که نیازی به توجه مستقیمشان ندارد را به دیگران بسپارند و فرایندها را سادهسازی کنند.
تعداد ساعات کار کردن اهمیت ندارد، بلکه چگونگی کار کردن در این ساعات اهمیت دارد. اگر روی بهرهوری تمرکز کنید، تفاوت را احساس میکنید. اهداف روشن تعیین کنید، حواسپرتیها را حذف کنید و از ابزار استفاده کنید تا در کمترین زمان ممکن، بیشترین کار را انجام بدهید.
۲.شبکهتان به اندازه شغلتان مهم است
موفقیت شما صرفاً به تعداد ساعات یا هوشمندانه کار کردنتان مرتبط نیست بلکه به آدمهایی که میشناسید هم مربوط است. ما اغلب روی سخت کار کردن تمرکز میکنیم، اما حقیقت این است که شبکه ارتباطی شما میتواند درهایی را به رویتان باز کند که سخت کار کردن به تنهایی نمیتواند.
ساختن روابط اصیل با آدمهای درست میتواند شما را در مکانهایی قرار دهد که هرگز انتظارش را نداشتید. اصلاً منظور استفاده از آدمها برای رسیدن به مقاصد شخصی نیست بلکه منظور خلق پیوندهای مفید دو طرفه است. وقتی با دیگران همکاری میکنید، عقایدتان را به اشتراک میگذارید و از رشد یکدیگر حمایت میکنید، طبیعتاً با هم رشد میکنید.
ریچادر برنسون، کارآفرین معروف آمریکایی گفته است: «موفقیت در کسبوکار به تمامی به پیوندهای شما مربوط است.»
آدمهایی که در طول سفرتان با آنها ملاقات میکنید – از مربی تا همقطا و حتی رقیب – میتوانند بینش، فرصت و حمایتی برایتان فراهم کنند که درنهایت باعث میشود سطحتان را ارتقا دهید.
۳.پیوستگی از شدت مهمتر است
صرفاً شدت تلاش نیست که ما را به موفقیت میرساند بلکه پیوستگی نیز مهم است. باید با ضرباهنگی منظم کار کنید. لازم نیست که همیشه در عالیترین حالت ممکن ظاهر شوید، اما لازم است که منظم ظاهر شوید. «موفقیت حاصل جمع تلاشهای کوچکی است هر روز و هر روز تکرار میشوند.»
۴.شکست اجتنابناپذیر است – یاد بگیرید شکست را دوست داشته باشید
حقیقتی وجود دارد که هیچکس دوست ندارد بپذیرد: شما شکست میخورید. نه فقط یکبار. بارها و بارها شکست خواهید خورد. هر بار هم این شکست حالتان را میگیرد. لحظاتی میرسید که تصمیم میگیرد تسلیم شوید. به نظر میرسد که مهم نیست چقدر تلاش میکنید، حتی یک قدم هم پیشرفت حاصل نمیشود. این شرایط کلافهکننده، دلسردکننده و بخشی از فرایند است.
حقیقت آن است که شکست برای موفقیت ضروری است. هر شکست، درسی ارزشمند است که به شما میگوید دفعه بعدی با چه کسانی نگردید، چه کارهایی نکنید، چه چیزهایی را تغییر بدهید، چه چیزهایی ارزش دنبال کردن دارند و…
تفاوت بین کسانی که موفق میشوند و کسانی که موفق نمیشوند، این نیست که دستهای کمتر شکست میخورند بلکه این است که شکستخوردگان چطور دوباره برمیخیزند و به مسیر باز میگردند.
شکست بازتاب توانایی ما نیست بلکه سنگفرشی است که با قدم گذاشتن روی آن مسیر درست را پیدا میکنیم. موفقیت، هرگز شکست نخوردن نیست بلکه شکست خوردن و تصمیم گرفتن برای ادامه دادن است.
۵.فقط روی اشتیاقتان تمرکز نکنید، روی حل مسائل واقعی تمرکز کنید
همه شنیدهایم که میگویند: «اشتیاقات را دنبال کند، موفقیت به دنبالش میآید.» این جمله عالی به نظر میرسد اما منحرفکننده است. اشتیاق مهم است اما کافی نیست. موفقیت حقیقتاً به واسطه حل مشکلات واقعیای که مردم به آن اهمیت میدهند، به دست میآید. اگر بتوانید چنین کاری انجام دهید، نتیجه به دنبال آن به دست میآید – با اشتیاق یا بدون آن.
اگر قصدتان موفق شدن است صرفاً به دنبال چیزی که عاشقاش هستید نباشید. بلکه از خودتان بپرسید که دیگران چه نیازهایی دارند که میتوانید رفع کنید. نقطه ضعف دیگران کجاست؟ چه چیزی باعث میشود که آنها شبها تا دیروقت بیدار باشند؟ هر کاری که در راستای راحتتر شدنِ زندگی مردم انجام دهید، برایتان موفقیت به دنبالش میآورد.
چه در حال تولید محصول، نوشتن کتاب یا انجام یک پروژه باشید، همیشه به این فکر کنید که چه ارزشی میتواند برای دیگران ایجاد کنید. به پرسشهای مردم توجه کنید، دردشان چیست، به دنبال چه راهحلهایی هستند.
وقتی شروع کنید به فراهم کردن پاسخهای واقعی برای مشکلات واقعی، تغییر را احساس میکنید.
سخن آخر: موفقیت یعنی سازگاری نه صرفاً تلاش
در پایان، موفقیت مال کسی نیست که ساعات طولانیتری کار میکند بلکه مال کسی است که باهوشتر است. مال کسی است که بهتر سازگار میشود. جهان پیوسته در حال تغییر است و موفقترینها کسانی هستند که میتوانند رویکردشان را تنظیم کنند، از شکستهایشان درس بگیرند و در اوج و حضیض پیوستگی را حفظ کنند.