همه ما ناامنیهایی داریم، ناامنی بخشی از انسان بودن است. اما گاهی، حتی بدون آنکه متوجه باشیم، زیرپوستی این ناامنیها را از طریق واژگانی که هر روز در گفتوگوهایمان استفاده میکنیم، نشان میدهیم.
تشخیص این موارد آسان نیست. اغلب، این عبارتهای ساده را بدون آنکه فکر کنیم، میگوییم. با راهنماتو همراه باشید تا 9عبارتی که ممکن است نشاندهنده ناامنیهای پنهانمان باشند را با شما در میان بگذاریم:
من صرفا خوششانسم
چقدر پیش میآید که موفقیتهایتان را به شانس نسبت دهید؟ اگر این عبارت در زمره واژگان روزمرهتان است، ممکن است ناشی از احساس ناامنی پنهانتان باشد.
اگر وقتی به چیزی دست پیدا میکنید، میگویید «از خوششانسیم بود»، یعنی به تواناییهایتان اعتماد ندارید. معنیاش این است که کار سخت، مهارتها و توانمندیهایتان را با نسبت دادن موفقیتتان به شانس و عوامل بیرونی دستکم گرفتهاید. روانشناسان به این پدیده «سندروم وانمودگرایی» میگویند ـ این احساس که شما آنقدرها که دیگران تصور میکنند صلاحیت ندارید و در نهایت به عنوان یک کلاهبردار افشا خواهید شد.
یادتان باشد که ایرادی ندارد به خاطر موفقیتهایتان امتیاز بگیرید. شما به آن موفقیت دست یافتهاید. پذیرش این حقیقت گامی مهم در راستای غلبه بر ناامنیهایتان است.
خیلی ببخشید …
دیدید بعضیها جملاتشان را با “ببخشید” آغاز میکنند. فرقی نمیکند که میخواهند عقیدهشان را بیان کنند یا چیزی طلب کنند؛ اول همه جملات یک ببخشید اضافه میکنند. «ببخشید، اما فکر میکنم که این گزارش به دادههای بیشتری نیاز دارد…» یا «معذرت میخوام ولی میخواستم یه چیزی به نکته شما اضافه کنم.»
این عبارت نشانه پنهان احساس ناامنی است. شما درواقع به صورت ناخودآگاه اظهاراتتان را قبل از آنکه شانس مطرح شدن داشته باشند، کماهمیت میکنید. مثل این میماند که احساس میکنید اظهاراتتان چندان اهمیتی ندارند پس باید معذرتخواهی کنید از اینکه وقت بقیه را گرفتهاید.
پس سعی کنید آگاهانه از این عبارت پرهیز کنید و متوجه خواهید شد که دیگران نیز متوجه این تفاوت میشوند و به شکلی متفاوت به شما واکنش نشان میدهند. از همه مهمتر حذف این عبارت کمکتان میکند که اعتماد به نفس درونی بیشتری داشته باشید.
خیلی هم مهم نیست
ممکن است گمان کنید کماهمیت جلوه دادن دستاوردها یا تلاشهایتان با عبارتی مثل «حالا خیلی هم کار مهمی نیست» نشانه فروتنیتان است، اما این عبارت میتواند نشانهای از احساس ناامنی باشد.
مطالعات نشان دادهاند که افرادی که سطوح بالایی از ناامنی دارند اغلب موفقیتهایشان را تقلیل میدهند. آنها بیشتر احتمال دارد که باور داشته باشند شایسته تحسین نیستند زیرا میترسند که اگر نشان دهند که شایسته تحسین هستند، نظرات دیگران را زیادازحد جلب میکنند یا مغرور به نظر میرسند.
این نوع حرف زدن میتواند به عزت نفس شما لطمه وارد کند و خیلی ظریف نشاندهنده احساس ناامنی در شماست. بنابراین دفعه بعدی که احساس کردید دارید از این عبارت استفاده میکنید، سعی کنید که به جایش موفقیتهایتان را به رسمیت بشناسید.
من کارشناس نیستم، ولی …
عبارتی نظیر «من کارشناس نیستم، ولی» …یا «ممکنه غلط باشه، ولی»…روشهای ظریفی برای حقیر کردن دانش و توانایی است. درحالیکه فروتنی و به رسمیت شناختن محدودیتهایمان اهمیت دارد، اگر مدام خودمان را حقیر میکنیم، میتواند نشانهای از ناامنیهای درونی باشد.
وقتی مدام این عبارت را استفاده میکنیم، درواقع به دیگران میگوییم که به قضاوتها و بینش خودمان اعتماد نداریم. اعتماد داشتن به ایدهها معنایش این نیست که همه چیز را میدانید. بلکه به معنی اعتماد داشتن به توانایی یادگیری و رشد است. پس دفعه بعدی که چیزی برای به اشتراک گذاری داشتید، اجازه بدهید که ایدهها و افکارتان بدون سانسور بیان شوند.
منطقی به نظر میرسه؟ برات معنی داره؟
تاکنون اتفاق افتاده که حرفتان را با عبارت «معنی میده؟»، تمام کنید؟ شاید به نظرتان میرسد که صرفا دارید مطمئن میشوید که دیگران حرفتان را متوجه شدهاند یا خیر، اما این عبارت میتواند گاهی آشکارکننده فقدان اعتماد به توانایی شما در ارتباط مؤثر باشد.
افزودن این عبارت به پایان نظراتتان به صورت تلویحی نشان میدهد که شما باور دارید که گفتههایتان ناواضح و گیجکننده است. این عبارت به صورت ظریفی نشان میدهد که به توانایی خودتان در بیان منجسم افکارتان اعتماد ندارید.
به جای اینکه به گفتههای خودتان شک کنید، به مهارتهای ارتباطیتان اعتماد کنید. اگر کسی نیاز داشت که شفافسازی کنید، از شما دوباره خواهد پرسید.
من باید …
«باید بیشتر کار کنم.» «باید بهتر از الان باشم». «باید بیشتر شبیه اونا باشم.» آیا این بایدها برایتان آشنا است؟
ذهنیت «من باید»، میتواند عمیقا ریشه در احساس ناامنی داشته باشد. مثل آن است که ما برای خودمان استانداردهای بالایی گذاشتهایم و وقتی به این استانداردها نمیرسیم احساس بیکفایتی میکنیم.
حقیقت آن است که همه ما مسیرهای منحصربهفردی برای طی کردن داریم. زندگی هیچ کتاب قانون یا برنامهزمانی مشخصی ندارد. مقایسه خودمان با دیگران یا برخی از نسخههای ایدئالی که فکر میکنیم باید باشیم، باعث تردید به خود و احساس غم میشود.
بنابراین دفعه بعدی که در دام عبارت «من باید» افتادید، لحظهای مکث کنید. ارزشها و پیشرفتهایی که تاکنون داشتهاید را به خودتان یادآوری کنید. شما دقیقا همان جایی هستید که باید باشید.
حدس میزنم …
«حدس میزنم که بتوانم انجامش بدهم» یا «حدس میزنم که نکته خوبی باشد.»
این عبارت، شاید به نظر نرسد، اما بازتاب دهنده تردیدها و فقدان اعتماد به نفس ماست. وقتی جملاتمان را با «حدس میزنم» شروع میکنید، درواقع خیلی ظریف نشان میدهید که از تصمیمها یا افکارتان اطمینان ندارید.
به جای حدس میزنم از عبارتهای محکمتر مثل «فکر میکنم» یا «باور دارم» استفاده کنید. همین تغییر کوچک میتواند تفاوت بزرگی در دریافت شما از خودتان ایجاد کند.
خوبم
خوبم، احتمالا پرکاربردترین عبارتی است که خیلی ظریف به ناامنیهای درونی ما اشاره میکند. اغلب این عبارت را برای پنهان کردن ناراحتیها و احساساتمان استفاده میکنیم.
درحالیکه تقریبا عالی است اگر احساس و افکارمان را با هر کسی در میان نگذاریم، اما اگر همیشه، حتی وقتی واقعا حالمان خوب نیست، بگوییم «خوبم»، درواقع به انزوا و سرکوب احساسی میرسیم. هیچ ایرادی ندارد که احساس واقعیتان را بیان کنید. اصالت پیوندهای عمیقتری با دیگران ایجاد و کمکمان میکند که با ناامنیهایمان مواجه شویم و حلشان کنیم.
فقط …
واژه «فقط» ممکن است خیلی بیضرر به نظر برسد اما تله زبانی ظریفی است که میتواند ناامنیهای ما را افشا کند. وقتی میگوییم «من فقط تازهکارم» یا « فقط یک ایده کوچک است»، درواقع داریم خودمان و خدماتمان را کماهمیت و کوچک جلوه میدهیم.
همین واژه کوچک میتواند ارزش ما را کم کند و باعث شود که کمتر از چیزی که هستیم به نظر برسیم. نکته کلیدی آن است که هر وقت این واژه را استعمال کردیم خودآگاه باشیم و حواسمان به همه دستاوردها و توانمندیهایمان باشد.
هیچ «فقطی» درباره شما وجود ندارد. شما به قدر کافی، کافی هستید.
منبع: راهنماتو