مطلب پیش رو از دوازده کتابی گفتهایم که به فیلم سینمایی تبدیل شدهاند. دوازده کتاب جذاب و خواندنی که بعضیهایشان بهراحتی جزو ضروریاتی هستند که هر دنبالکنندهی ادبیاتی باید به سراغشان برود.
اجازه بدهید همین ابتدای کار تعارف را کنار بگذاریم. برای من بهعنوان نویسندهی مطلبی که قرار است بخوانید، کتابها بر فیلمها برتری دارند. یعنی من ترجیح میدهم ساعتها، روزها، هفتهها و حتی ماهها درگیر خواندن کلمات یک رمان باشم تا اینکه همان زمان را به یک فیلم یا سریالی تلویزیونی اختصاص دهم. منظورم اصلا این نیست که فیلمها و صنعت سینما جذاب نیستند، بلکه باور دارم برای من کتابها و ادبیات داستانی به مراتب جذابترند، این کتابها هستند که مرا به درون زیبای خود میبلعند، این کتابها هستند که دست مرا میگیرند و به سرزمینهای ناشناخته میبرند و این کتابها هستند که به واسطه خواندن و کنار هم گذاشتن کلمات، امکان تصور تا نامتناهی را برایم محیا میکنند.
تکرار میکنم آنچه دربارهی کتابها گفتیم، دلیلی بر انکار جایگاه فیلمها نیست. فیلمها هم حکم راهنمای بصری ما به سرزمینهای ناشناخته و اسرارآمیز را دارند. فیلمها هم ما را به بخشی جداییناپذیر از دنیای خودشان بدل میکنند. به همین دلیل و آنچه در بالا خواندیم، در مطلب پیش رو از دوازده کتابی گفتهایم که از روی آنها فیلم ساخته شده است. کتابهایی که بهلطف نسخههای سینماییشان حالا این امکان را داریم که از دریچهی ذهن شخص دیگری هم به دنیای آنها نگاه کنیم.
بهترین فیلم های اقتباسی
۱- فیلم برفک
سال انتشار: ۱۹۸۵
نام انگلیسی: White Noise
نویسنده: دان دلیلو
مترجم: پیمان خاکسار
نام فیلم اقتباس شده: فیلم White Noise
سال اکران: ۲۰۲۲
برفک از مشهورترین و همچنین مهمترین رمانهای دانلد ریچارد «دان» دلیلو است. رماننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس مطرح امریکایی که تا پیش از برفک طرفداران بهخصوص خود را داشت و پس از برفک به شهرتی عمومیتر دست پیدا کرد. نویسندگان بزرگ و مطرحی از جمله جاناتان فرنزن، دیوید فاستر والاس و برت ایستن الیس گفتهاند که در آثارشان از نوشتههای دلیلو تاثر پذیرفتهاند. از آثار این سه نویسنده به ترتیب میتوان به اصلاحات، شوخی بیپایان و روانی امریکایی اشاره کرد.
دان دلیلو در مصاحبهای به تاریخ سال ۲۰۰۵ وظیفهی نویسندگان را اینگونه شرح میدهد: «نویسندگان باید با سیستمها مخالفت کنند. نوشتن علیه قدرت مهم است، علیه شرکتها، دولت و نظام مصرف و سرگرمیهای سستیآور. بهنظرم وظیفهی نویسندگان است که با چیزها ستیز داشته باشند، باید با هرچه که قدرت قصد تحمیلش را دارد مخالفت کنند.».
دلیلو با برفک برنده جایزه ملی کتاب امریکا شد (جایزهای که جاناتان فرنزن هم با اصلاحات آن را برنده شد). واکنش دلیلو اما به بردن این جایزهی ادبی مهم قابلتوجه است. پس از اینکه از او درخواست میشود تا به مناسبت برنده شدن سخرانی برد خود را ایراد کند، دلیلو تنها از جای خود بلند میشود و میگوید «ببخشید که امشب نتوانستم اینجا باشم، ولی از همهی شما متشکرم که آمدید.»
برفک رمانی است دربارهی مرگ، ترس از مرگ و تلاش انسان برای نترسیدن از این ابرهراس بزرگ آدمی. رمانی دربارهی دهشتناک بودن پایان. رمانی دربارهی تقلا، رمانی دربارهی فرار رو به جلوی انسان -بهخصوص از نوع امریکاییاش- و گریز از تنهایی. دلیلو در برفک موقعیت انسانهایی را برایمان ترسیم میکنند که برای ارتباط برقرار کردن با یکدیگر دست و پا میزنند. رمان دربارهی زوجهایی است که آنقدر دوست دارند با هم ارتباط برقرار کنند که حتی به مرحلهی معذبکنندهی صحبت کردن باهم به شکل سوم شخص هم میرسند.
فیلم برفک را نوآ بامباک بهتازگی جلوی دوربین برده است. بامباک در فیلم سعی کرده اقتباسی وفادار و جزءبهجزء از این رمان مشهور بهدست بدهد. او با اینکه در فیلم بخشهایی از رمان را بهطور کلی حذف کرده، اما به خوبی موفق شده لحن و مضمون رمان را در دل فیلم خود زنده نگه دارد. او به قدری در وفاداری به رمان پایبند بوده که حتی فصلبندیهای کتاب را در فیلم رعایت کرده است. البته این وفاداری فقط در زمینهی فرم فیلم نیست و در محتوای آن نیز دیده میشود. فیلم فرصتی مجدد برای طرفداران رمان است که با جک و بابت و خانوادهی پرجمعیتشان دیداری تازه کنند. البته اگر خود کتاب را نخوانیدهاید، پیشنهاد میکنم آن را از دست ندهید.
برفک جای خوبی در فهرستهای گوناگون هم دارد. از حضور در فهرست صد رمان برتر انگلیسیزبانِ منتشرشده بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ از نظر مجله تایم تا حضور در فهرست گاردین برای ۱۰۰۱ کتابی که باید پیش از مرگ خواند. نیویورکتایمز در سال ۲۰۰۶ در یک نظرسنجی بین نویسندگان، منتقدان و ویراستاران خواست که بهترین آثار ۲۵ سال گذشتهی ادبیات امریکا را مشخص کنند و بله درست حدس زدید، برفک یکی از این کتابها بود.
موری میگوید این امکان وجود دارد که آدم برای جایی که همان لحظه در آن قرار دارد دلتنگ شود.
- از متن کتاب
۲- فیلم باشگاه مشت زنی
سال انتشار: ۱۹۹۶
نام انگلیسی: Fight Club
نویسنده: چاک پالانیک
مترجم: پیمان خاکسار
نام فیلم اقتباس شده: Fight Club
سال انتشار: ۱۹۹۹
باشگاه مشتزنی معروفترین رمان نویسندهاش است و همزمان منبع الهام یکی از شناختهشدهترین و بهترین فیلمهای دیوید فینچر. باشگاه مشتزنی اثری است دربارهی زندگی پوچ و بیمعنای انسان مدرن، پوچی و سالمرگی زندگیِ تحت سیطرهی مصرفگرایی. باشگاه مشتزنی رمانی است جدی و بینهایت دلهرهآور در نقد سرمایهداری افسارگسیخته. رمان ما را با تایلر دردن و یک شورش مردمی تمامعیار همراه میکند، شورشی تمامعیار علیه سیستمی که جایگاه انسان را به یک ماشین دوپای سرمست از سرگرمیهای سستیآور تقلیل داده است. شورشی که با یک قانون ساده و آغازین شروع میشود: اولین قانون باشگاه مشتزنی اینه که نباید دربارهی باشگاه مشتزنی با کسی حرف بزنی.
باشگاه مشتزنی سومین رمانی بود که پالانیک نوشت اما اولین رمانش بود که به چاپ رسید. رمان اولش را هرگز به ناشران نسپرد و رمان دومش با نام هیولاهای نامرئی بهدلیل بیش از حد آزارنده بودن توسط ناشران رد شد. پالانیک باشگاه مشتزنی را با هدف آزار دادن هرچه بیشتر ناشران نوشت اما رمان به چاپ رسید و اولین موفقیت بزرگ او را برایش به ارمغان آورد.
دیوید فینچر، کارگردان مشهور این روزهای سینما فیلم باشگاه مشتزنی را با بازی ادوارد نورتون و برد پیت جلوی دوربین برد. فیلم در زمان اکران با واکنشهای عمدتا منفی منتقدان روبهرو شد و در فصل جوایز هم دست خالی ماند. بسیاری خشونت افسارگسیخته فیلم را با پرتقال کوکی استنلی کوبریک مقایسه میکردند. برخی حتی تا جایی پیش رفتند که باشگاه مشتزنی را فیلمی منحرفکننده و گمراهکننده بخوانند. فیلم اما در حیات ۲۴ سالهاش روزبهروز بیشتر و بیشتر مورد استقبال قرار گرفت و نظرات بیشتری به خود جلب کرد. حالا باشگاه مشتزنی نهتنها یکی از بهترین آثار کارگردانش محسوب میشود بلکه لقب یکی از بهترین اقتباسهای سینما را هم یدک میکشد. هم کتاب و هم فیلم نمایشی خشونتآمیز و ممتاز از جهان حال حاضر ما هستند.
فقط وقتی همهچیز رو از دست دادیم، آزادیم هرکاری میخوایم بکنیم.
۳-فیلم برادران سیسترز
سال انتشار: ۲۰۱۱
نام انگلیسی: The Sisters Brothers
نویسنده: پاتریک دوویت
مترجم: پیمان خاکسار
نام فیلم اقتباس شده: The Sisters Brothers
سال انتشار: ۲۰۱۸
برادران سیسترز رمانی است پرکشش با مایههایی پر رنگ از ژانر وسترن و تلفیق آن با طنزی دوستداشتنی. کتاب داستان غریب و جذاب دو برادر کابوی را روایت میکند که سفری دارند به دل غرب وحشی. برادران سیسترز در نگاه اول از آن دست کتابهایی به نظر میرسد که مدام میخواهند با تعلیق بیمورد مخاطب را بهدنبال خود بکشند. نویسنده اما با چیرهدستی پرکشش بودن رمان را در دل داستانگویی و شخصیتپردازی آن جای داده است. به همین ترتیب در حین خواندن این رمان درحالیکه دلتان نمیآید کتاب را روی زمین بگذارید، احساس هم نخواهید کرد مشغول مطالعهی یکی از آن رمانهای زرد و رمانتیک بازاری هستید. به زبان ساده: نویسنده در برادران سیسترز با تعلیق و کششهای داستانی سرتان کلاه نمیگذارد.
از روی برادران سیسترز فیلمی هم با همین نام ساخته شده است. فیلم هرگز به موفقیت کتاب نرسید و حتی نتوانسته معجون حاصل از ترکیب کمدی و وسترن کتاب را از آن استخراج کند. فیلم همچنین مانند بسیاری از اقتباسهای دیگر به موفقیت تجاری خاصی هم دست پیدا نکرد. با این وجود اما خواننده رمان را در دسترس دارد و میتواند به واسطه آن سفری جذاب، طنزآمیز، گیرا و هیجانانگیز را با برادران مشهور تجربه کند. برادرانی که نام و آوازهی شراراتشان بر تن هر مرد و زنی در غرب وحشی لرزه میاندازد. با وجود شرارت برادران، نویسنده اما با شخصیتپردازی آنها و همچنین نشاندادن وجوه مختلف شخصیتهاشان، مخاطب را هرچه بهتر با آنها و خصوصیات همدردیبرانگیزشان آشنا و همراه میکند.
آن لحظه، آن موقعیت در زمان، تا موعد مرگم شادترین لحظهی زندگیام باقی خواهد ماند. بیشازحد خوشحال بودم، طوری که فکر کردم انسان هرگز نباید به این درجه از رضایت برسد، چون آن لحظه باعث شد تمام شادیهایی که پس از آن در زندگیام پیش آمدند در نظرم بیارزش و حقیر جلوه کنند. بههرحال آن حس چیزی نبود که پایدار بماند. بعد از آن ناگهان همهچیز دوباره به بدترین شکل ممکن نادرست و سیاه شد. پس از آن همهچیز مرگ بود و نابودی.
۴- فیلم جزیره شاتر
سال انتشار: ۲۰۰۳
نام انگلیسی: Shutter Island
نویسنده: دنیس لهان
مترجم: کوروش سلیم زاده
نام فیلم اقتباس شده: Shutter Island
سال انتشار: ۲۰۱۰
وقتی نام جزیره شاتر به گوشمان میخورد، احتمالا به یاد لئوناردو دیکاپریو و این سوالش در انتهای فیلم جزیره شاتر مارتین اسکورسیزی میافتیم «کدوم یکی بدتره؟ زندگی بهعنوان یک هیولا، یا مردن بهعنوان یک مرد شریف؟». اما بد نیست بدانید که فیلم موفق مارتین اسکورسیزی اقتباسی از یک رمان مشهور امریکایی بود. رمانی با همین نام نوشتهی دنیس لهان که منتقدان «کابوسوار» توصیفش میکنند و منتقد نیویورک تایمز برایش صفت «به شکل درخشانی اصیل» را به کار میگیرد. منتقد بوستون گلوب داستان کتاب را «سفری ناهموار و بسیار خطرناک» توصیف میکند و به خوانندهها این هشدار را میدهد که پیش از شروع کردن کتاب کمربندهایشان را ببندند.
داستان کتاب دربارهی کارآگاهی به نام تدی دانیلز و همکارش چاک ایول است که به بیمارستانی مخوف که مخصوص مجرمهای روانی است اعزام میشوند. آنها وظیفه دارند پرونده فرار یکی از مجرمهای این بیمارستان که به چند فقره قتل متهم شده را حلوفصل کنند. این بیمارستان و آدمهایش اما به طرز اسرارآمیزی رازآلود هستند و گویا حقیقتْ پشت پردهای از آنها پنهان نگه داشته شده است. جزیره شاتر میتواند ما را با این سؤال مهم و ضروری مواجه کند: آیا پشت پرده واقعا خبری از حقیقت است؟ دنیس لهان، نویسندهی کتاب میگوید قصد داشته با جزیره شاتر ادای احترامی بکند به مشخصهها و فضاسازیهای گوتیک در آثار ادبی، بیموویها و فرهنگ عامه.
فیلم جزیره شاتر ساختهی مارتین اسکورسیزی فضایی متفاوت با سایر ساختههای کارگردان دارد. اما هرچه که باشد، اسکورسیزی پشت دوربین فیلم است. نتیجهی یکی از چندین همکاری اسکورسیزی و دیکاپریو اینبار فیلمی است رازآلود، دلهرهآور و سرشار از تعلیق که بیننده را به سفری مخوف به جزیرهی ترسناکِ شاتر دعوت میکند. بد نیست بدانید جزیره شاتر یکی از فیلمهای موفق مارتین اسکورسیزی از نظر تجاری هم به حساب میآید.
دوروبرش را چند مستخدم بیمارستان گرفته بودند. بیشترشان سیاهپوست بودند، چندتایی سفید هم بینشان بود، با چهرههایی بیروح و ملالانگیز؛ گویی در نوزادی به اندازهی کافی تغذیه نشده و جلو رشدشان گرفته شده بوده و حالا در بزرگسالی دچار احساس رنجشی دائمی نسبت به همهچیز و همهکس شده بودند.
۵- فیلم 1984
سال انتشار: ۱۹۴۹
نام انگلیسی: Nineteen Eighty-Four
نویسنده: جورج اورول
مترجم: کاوه میرعباسی
نام فیلم اقتباس شده: 1984
سال انتشار: ۱۹۸۴
۱۹۸۴ یکی از مشهورترین نوشتههای جورج اورول و یکی از مشهورترین رمانها در ایران است. رمانی پادآرمانشهری در نقد ظلم. رمانی دربارهی تسلط ایدئولوژیک، حریم خصوصیای که دیگر وجود ندارد و زندگیای که شدیدا تحت کنترل است. رمان درباره جامعهای است که شهروندان آن حتی حق ندارند به سبک زندگی خودشان شک کنند. کتاب فضایی را به تصویر میکشد که در آن هیچکس نمیتواند به دیگری اعتماد کند. در نوزده هشتاد و چهار با ویرانشهری تمام و کمال طرفیم.
۱۹۸۴ درباره جهانی است که بین سه قدرت بزرگ تقسیم شده است و هر کدام به سهم خود از تودهها بهرهکشی میکنند. جهان کتاب دنیاییست یکدست، ملالآور، روزمره و یکنواخت. کتاب داستان شخصی به نام وینستون اسمیت است که روزی در حرکتی انقلابی شروع به نوشتن تفکرات خود میکند. عملی که ایدئولوژی حاکم در جهان کتاب شدیدا با آن مخالف است.
همانطور که اشاره کردیم، ۱۹۸۴ رمانی است مشهور و پرآوازه و بدیهی است از چنین رمانی اقتباسهای سینمایی گوناگونی شده باشد. از اقتباس مایکل اندرسون در سال ۱۹۵۶ بگیرید تا اقتباس مایکل ردفورد که در سال ۱۹۸۴ میلادی منتشر شد و از آن بهعنوان یکی از وفادارترین اقتباسها به رمان یاد میشود. رد فورد در این فیلم به طرز وسواسگونهای به رمان وفادار بوده، تا جایی که حتی تاریخ فیلمبرداری سکانسها را هم با تاریخهای اشاره شده در رمان هماهنگ کرده است. برای نمونه در بخشی از کتاب میخوانیم که وینستون اسمیت در تاریخ ۴ آوریل ۱۹۸۴ یادداشتی در دفترچهاش مینویسد، سکانس مربوطبه این بخش از کتاب دقیقا در تاریخ ۴ آوریل ۱۹۸۴ فیلمبرداری شده است. فیلم ۱۹۸۴ ساختهی مایکل ردفورد بهنوعی مشهورترین اقتباس سینمایی از رمان ۱۹۸۴ به شمار میرود.
اگر می خواهی رازی را نگه داری، باید آن را از خودت هم مخفی کنی.
۶- فیلم اشتباه در ستاره های بخت ما
سال انتشار: ۲۰۱۲
نام انگلیسی: The Fault in Our Stars
نویسنده: جان گرین
مترجم: مهرداد بازیاری
نام فیلم اقتباس شده: The Fault in Our Stars
سال انتشار: ۲۰۱۴
اشتباه در ستارههای بخت ما یکی از آن رمانهای پرفروش مخصوص نوجوانان است. درباره رمانی صحبت میکنیم که پس از مشخص شدن ماجرای نامگذاریاش در صدر کتابهای پیشفروش شدهی آمازون قرار گرفت. نام رمان برداشتی از صحنهی دوم از پرده اول نمایشنامه ژولیوس سزار ویلیام شکسپیر است. جایی که کاسیوس به بروتوس میگوید «بروتوس عزیز، تقصیر ستارگان بخت ما نیست بلکه از خود ماست که اینطور دونپایه ماندهایم». کتاب همچنین پس از چاپ و در عرض یک هفته به رتبه نخست پرفروشهای نیویورک تایمز راه پیدا کرد.
این رمان که در اصل برای نوجوانان نوشته شده داستان هزل گریس شانزده ساله است که به سرطان مبتلا شده و به اجبار خانوادهاش باید به جلسات گروهی مبتلایان به سرطان بپیوندد. هزل در آنجا اما با آگوستوس آشنا میشود و این آشنایی به نقطهی عطفی در زندگیاش بدل میشود. احساسات و عواطف او شدیدا تحت تاثیر این آشنایی قرار میگیرند و تصمیماتش نیز از تاثیرات این ارتباط جدید مصون نمیمانند. هزل و همراه جدیدش ماجراجویی خاص خودشان را آغاز میکنند تا شاید هزل به آرزوی دیرینهاش برسد.
اشتباه در ستارههای بخت ما در سال ۲۰۱۴ به فیلم تبدیل شد. کارگردانی فیلم برعهده جاش بوون بود و شیلین وودلی و انسل الگورت وظیفه ایفای نقش هزل و آگوستوس را برعهده داشتند. فیلم که بودجهای ۱۱۲ میلیون دلاری داشت با فروش ۳۰۷ میلیون دلاری موفقیتی عظیم را تجربه کرد. فیلم اشتباه در ستارههای بخت ما فیلمی است کاملا نوجوانپسند. نهتنها در داستان و پرداخت شخصیتها، بلکه در نوع کارگردانی، میزانسن و حتی رنگ تصاویر. فیلم به شکل تمام و کمال مانند بسیاری از آثار نوجوانپسند دیگر این روزها در پس برانگیختن احساسات پرشور این قشر از مخاطبان است. در نتیجه با فیلمی در حدواندازهی سریال سیزده دلیل چرا؟ طرفیم که جامعهای خاص از مخاطبان را هدف گرفته است.
غیر از این نتوانستم چیز دیگری بگویم. او برای هر نوع دلداری که من می خواستم به او بدهم، زیادی باهوش بود.
از متن کتاب.
۷- فیلم جایی برای پیرمردها نیست
سال انتشار: ۲۰۰۵
نام انگلیسی: No Country for Old Men
نویسنده: کورمک مک کارتی
مترجم: امیر احمدی آریان
نام فیلم اقتباس شده: No Country for Old Men
سال انتشار: ۲۰۰۷
جایی در نزدیکی مرز امریکا و مکزیک یک معاملهی موادمخدر نیمهتمام مانده است. مردی برای شکار به این مناطق میرود. مرد با چند جسد، مقدار قابلتوجهای مواد مخدر و کیفی حامل دو میلیون دلار پول مواجه میشود. او دو میلیون دلار را تصاحب میکند. آنتون چیگور بهعنوان قاتلی خونسرد، بیرحم و خشن استخدام میشود. هدف او پیدا کردن پولها است. همین ماجرای ساده، هستهی داستانی یکی از مشهورترین رمانهای معاصر ادبیات امریکا را تشکیل میدهد. جایی که کورمک مککارتی برخلاف سایر آثارش با نثری ساده و روان ماجراهایی مخوف و دهشتناک را تصویر کرده است. مککارتی از جامعهای حرف میزند که خودش به جان خودش افتاده است. دنیایی بیرحم و ترسناک.
با کتابی طرفیم که از همان ابتدا تکلیفمان را با جهانش روشن میکند. جهانی بیرحم که در آن پسری نوجوان دختری ۱۴ ساله را فقط به این دلیل به قتل میرساند که از وقتی یادش بوده، دوست داشته کسی را بکشد. پسر نهتنها از کار خود پشیمان نیست، بلکه با صداقت تمام به کلانتر اطمینان میدهد که اگر او را آزاد کنند، حتما کس یا کسانی دیگر را هم به قتل خواهد رساند. پسری که بهگفتهی کلانتر ماجرا، پس از مرگ ظرف تنها پانزده دقیقه به موتورخانهی جهنم اعزام خواهد شد. مککارتی رمانش را با صحبت از جهانی شروع میکند که یک نابودگر تمامعیار و راستین در آن زندگی میکند. نابودگری مجهز به سلاح مخصوص کشتن گاوها در بیرحمترین سلاخخانهها.
کتاب جایی برای پیرمردها نیست صاحب یکی از مشهورترین و البته موفقترین اقتباسهای سینمایی تاریخ است. این برادران کوئن بودند که کتاب کورمک مککارتی را به فیلم تبدیل کردند. کوئنها برای نقش چیگور به سراغ خاویر باردم رفتند و به یک کپسول مخصوص گاوکشی تجهیزش کردند تا به این ترتیب بازیگر اسپانیایی در یکی از بهترین فیلمهای کارنامهاش نقشآفرینی کند. باردم با جایی برای پیرمردها نیست موفق شد یکی از مخوفترین و به یاد ماندنیترین قاتلان تاریخ سینما را جلوی دوربین ببرد. فیلم به موفقیتی عظیم رسید. باردم اسکار بهترین بازیگر مکمل را به خانه برد و کوئنها سه اسکار بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین فیلم را برنده شدند. جایی برای پیرمردها نیست موفق شد به یکی از بهترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰ تبدیل شود.
همسر من دیگه روزنامه نمی خونه. شاید حق با اون باشد. معمولا حق با اونه.
۸- فیلم مجوس
سال انتشار: ۱۹۶۵
نام انگلیسی: The Magus
نویسنده: جان فاولز
مترجم: پیمان خاکسار
نام فیلم اقتباس شده: The Magus
سال انتشار: ۱۹۶۸
مجوس، رمان جاوادنهی جان فاولز است. رمانی اسرارآمیز، مفصل، درگیرکننده، سحرآمیز و جادویی. کتاب برههای از زندگی یک معلم انگلیسی به نام نیکلاس اورفه را روایت میکند. معلمی که از قلب لندن به جزیرهای دورافتاده در یونان سفر میکند. آقای اورفه اما در این جزیرهی دورافتاده با پیرمردی اسرارآمیز به نام کنخیس آشنا میشود. زندگی نیکلاس به قبل و بعد از این آشنایی تقسیم میشود. آشنایییی غریب که با زل زدن به نقاشیهای مودلیانی و هارپسیکوردنوازی کنخیس آغاز میشود و در ادامه به سفری غریب و روانکاوانه بدل میشود. سفری مملو از ارجاعات به اساطیر، افسانهها و داستانهای شگرف و تکاندهنده.
مجوس یکی از آن رمانهایی است که دست از سرتان برنمیدارد. روایت غریب و پیچیدهی فاولز دستتان را میگیرد و شما را به نظارهی تاریخ، جنگ، نزاعهای ایدئولوژیک، محسورکنندهترین داستانها و پرفراز و نشیبترین روابط میبرد. کتاب با یک چیز اساسی سروکار دارد؛ با «سرچشمهی ازلی تمام ترسها، تمام دهشتها و تمام شرارتها و بدیها: شخص انسان». اجازه بدهید یک اعتراف هم بکنم. اولینباری که مجوس را شروع کردم، بعد از مدتی کوتاه کنارش گذاشتم. اما چندی بعد که به سراغش رفتم، چنان درگیر ماجراهای شگفتانگیزش شدم که ظرف ۱۵ روز این رمان ۷۰۰ صفحهای را تمام کردم. به نظر من مجوس کتابی است که هر دنبالکنندهی جدی ادبیات حداقل یکبار باید به سراغش برود و سری به جزیرهی فراکسوس و بورانی بزند. به قول یکی از دوستانم: با مجوس تار و پود اسرارآمیز یونان را نفس خواهید کشید.
نسخه سینمایی مجوس در سال ۱۹۸۶ و سه سال بعد از اولین نوبت انتشار رمان روی پرده رفت. با اینکه فیلمنامه فیلم توسط خود جان فاولز نوشته شده است، اما به سختی میتوان لقب یک اقتباس موفق را به این فیلم نسبت داد. شاید فاولز صرفا میخواسته مجوسی سینمایی و تا حد زیادی مستقل از روح کتاب بنویسد. مانند بسیاری از اقتباسها، رمان به مراتب پرجزییاتتر و مفصلتر از کتاب است. راستش را بخواهید رمانی پرجزییات و مملو از روایت مانند مجوس را به سختی میتوان در یک فیلم سینمایی به شکلی کامل به نمایش درآورد. نمایش تمام و کمال داستانهای تکاندهندهی مجوس که در دل روایت اصلیاش جای گرفتهاند و همچنین تعریف خود این روایت اصلیِ کتاب حداقل به یک مینی سریال نیاز دارد. در فیلم شاهد کنار گذاشته شدن بخشهایی بنیادین از رمان هستیم و بخشهای لحاظشده در فیلم هم از پرداخت مفصلی بهره نمیبرند.
روی زمین دراز کشیدیم. شاید به نظرت مسخره برسه. شما جوونهای امروز میتونید بدنهاتون رو عاریه بدید، باهاشون بازی کنید، هر جور که خودتون دوست دارید بذلوبخششون کنید، ما نمیتونستیم. ولی یادت باشد که شما یک بهایی پرداخت کردهید؛ یک دنیای غنی پُر از رمزوراز و احساسات لطیف رو از کف دادهید. فقط گونههای جانوارن نیستند که منقرض میشند. گونههای احساسات هم منقرض میشند. و اگر عاقل باشی، هیچوقت نباید دلت بابت گذشتهای بسوزه که از همهچیزش بیخبری. دلت باید به حال خودت بسوزه که اون دوران رو از کف دادی.
۹- فیلم کلکسیونر
سال انتشار: ۱۹۶۳
نام انگلیسی: The Collector
نویسنده: جان فاولز
مترجم: پیمان خاکسار
نام فیلم اقتباس شده: The Collector
سال انتشار: ۱۹۶۵
کلکسیونر رمانی است ترسناک. به قول مترجمش اما «ترسناک نه به معنای قراردادی کلمه، هولی که در دل میاندازد به خاطر یک امکان است. امکان اینکه آدمی تا چه حد میتواند سقوط کند، تا چه اندازه میتواند وجود دیگری را بیمقدار فرض کند». رمان دربارهی تفاوتهای بینافردی است، تقابل طبقههای اجتماعی، شکاف بین این طبقات، بیمقدار فرض شدن هر طبقه توسط دیگری، جوامع از هم گسیخته، تنهایی انسان و از هم پاشیدگی روابط و عدم توانایی انسان مدرن برای درک همنوع. داستان کتاب ساده است: کلکسیونری جامعهگریز در لاتاری برنده میشود.
فاولز در کلکسیونر با استفاده از تکنیکهای روایی، رمانی واجد چندصدایی نوشته است. او آراء و جهانبینی دو طبقه اجتماعی را به وسیله نمایندگانشان (شخصیتها) در کتاب به نمایش میگذارد. او به ما نشان میدهد که هریک از ایشان چه ایدهای دربارهی زندگی دارند و دربارهی طبقهی مقابل خود چه فکری میکنند و افراد آن طبقه را چطور حقیر برمیشمارند. کلکسیونر بهمان نشان میدهد که آدمهای این طبقات چطور از یکدیگر متنفرند. کتاب دربارهی روابط انسانی است، اما روابطی لجام گسیخته، لت و پار و مضمحل.
فیلم کلکسیونر یکی از آن اقتباسهایی است که در حفظ مضمون کلی رمان و همچنین ترجمهی آن به زبان سینما موفق عمل میکند. فیلم با اینکه حذفیاتی دارد، اما به خوبی تقابل بین شخصیتها را به نمایش میگذارد و در یک کلام روح رمان را دل خود زنده نگه میدارد. فیلم کلکسیونر به شکلی درخوری خودبسنده است و روی پای خودش میایستد. به بیان دیگر، اگر قرار باشد فیلم را بدون هیچ اطلاعی از منبع اقتباسش تماشا کنید، باز هم با تریلری جذاب و درگیرکننده روبهرو خواهید بود. هرچند که مانند بسیاری از موارد دیگر، کتاب به مراتب پرجزئیاتتر و پروپیمانتر از نسخه سینمایی است.
از درسنخواندهها و جاهلها متنفرم، از فخرفروشها و متظاهرها، از حسودها و منزجرها، از حقیرها و پستفطرتها و کوتهفکرها. از تمام آدمهای معمولی بیخاصیت حقیری که از حقارت و بیخاصیتیشان شرم ندارند. از کسانی که جی.پی. اسمشان را گذاشته «آدمهای جدید» متنفرم، آدمهای مبتذل و احمقِ طبقهای نو با پول و ماشینها و تلویزیونها و تقلید کورکورانهی رقتانگیزشان از بورژوازی.
۱۰- فیلم در جبههی غرب خبری نیست
سال انتشار: ۱۹۲۹
نام آلمانی: Im Westen nichts Neues
نام انگلیسی: All Quiet on the Western Front
نویسنده: اریش ماریا مارک
مترجم: رضا جولایی
نام فیلم اقتباس شده: All Quiet on the Western Front
سال انتشار: ۲۰۲۲
در جبههی غرب خبری نیست رمانی است ضدجنگ. رمانی دربارهی تحمیق جوانان برای حضور و شرکت در یکی از ترسناکترین فعالیتهای بشر علیه خودش. در رمان با دستهای جوان ۱۸-۱۹ سالهی آلمانی سروکار داریم که به جنگ جهانی اول اعزام میشوند. جوانانی که در ابتدا با شور و شوق حاصل از سخنرانیهای آتشین مدیر مدرسهشان برای جنگ نامنویسی میکنند اما در همان دههفتهی آموزشهای ابتدایی میفهمند که چه کلاه گشادی سرشان رفته. جوانانی که بلافاصله پس از اعزام به جنگ ترس سراسر وجودشان را فرا میگیرد. میفهمند که جنگ قرار نیست تجربهای ماجراجویانه و هیجانانگیز باشد. آنها پس از حضور در خط مقدم هم با دیدن بدنهای مُثلهشدهی هممدرسهایهایشان به خوبی میفهمند که در جنگ خبری نیست جز قتل عام و وحشت روزافزون و سقوط یک کلهی انسانیت.
طبق گفتهی مترجم کتاب در مقدمهی این اثر، ترجمهی دقیق عنوان آلمانی کتاب «در غرب خبری نیست» است و شاید نویسنده این عنوان را بهصورت یک کنایه با هدف نقد ارزشهای فرهنگ غربی برگزیده است. کلمهی «جبهه» در ترجمه انگلیسی بهعنوان اضافه شده است. مترجم هم که کتاب را از نسخهی انگلیسیاش به فارسی ترجمه کرده، برای رساتر بودن محتوای کتاب عنوان «در جبههی غرب خبری نیست» را برگزیده است.
در جبههی غرب خبری نیست رمانی کلاسیک محسوب میشود و تاکنون بارها مورد اقتباسهای سینمایی قرار گرفته است. جدیدترین این اقتباسها فیلم All Quiet on the Western Front ساختهی ادوارد برگر و محصول ۲۰۲۲ است. فیلم تفاوتهایی با رمان دارد. رمان مانند بسیاری از نمونههای پیشین پرجزئیاتتر از فیلم است. بااینحال اما فیلم در یک اصل اساسی به منبع اقتباسش وفادار میماند. شخصیتهای این اثر جزئی از کلی بزرگتر هستند و زندگیشان برای صاحبان قدرت ارزشی ندارد. آنها در حالی در جبهههای نبرد کشته میشوند که جانشان آخرین اولویت صاحبان قدرت در مذاکرات صلح هم نیست. مهم نیست که این شخصیتها چه سرگذشتی داشتهاند یا پدر و مادرشان که هستند، مهم این است که جان هیچ کدام از این انسانها گویا ابدا هیچ ارزشی ندارد.
این کتاب نه اتهامنامه است و نه اعترافنامه و کمتر از همهی اینها شرح ماجراجوییهای جنگ است، زیرا مرگ برای کسانی که رودروی آن میایستند ماجراجویی نیست. فقط داستان نسلی را بهسادگی بازگو میکند که اگرچه از گلولهها و خمپارهها گریختهاند، ولی جنگ نابودشان کرده است.
۱۱- فیلم در کمال خونسردی؛ گزارشی واقعی از چندفقره قتل و پیامدهای آن
سال انتشار: ۱۹۶۵
نام انگلیسی: In Cold Blood: A True Account of a Multiple Murder and Its Consequences
نویسنده: ترومن کاپوتی
مترجم: لیلا نصیریها
نام فیلم اقتباس شده: In Cold Blood
سال انتشار: ۱۹۶۷
در کمال خونسردی روایتگر ماجرای واقعی قتل خانوادهای شریف در دهکدهای آرام است. چهار قتل مخوف که پیامدهای غریبی با خود به همراه میآورد. یکی از این پیامدها پدید آمدن وضعیتی است که هیچ همسایهای نمیتواند به دیگری اعتماد کند. وضعیتی چنان اسفناک که مردم میدانند اگر قاتل خانوادهی کلاتر پیدا شود و اگر خدای ناکرده قاتل یکی از اهالی دهکدهی هولکام باشد، این دهکدهی تا پیش از این آرام و ساکت برای همیشه از بین خواهد رفت و دچار چنان فروپاشیای خواهد شد که هیچیک از اهالی قدیمیاش هم حاضر به ماندن در آنجا نباشند. بالاخره دربارهی دهکدهای حرف میزنیم که مردمش به قدری به یکدیگر اعتماد داشتهاند که حتی شبها در خانهشان را هم قفل نمیکردند؛ یا حداقل تا پیش از قتل مخوف کلاترها چنین بود.
کاپوتی در این «ناداستان» با استفاده از اتفاقات واقعی و مستنداتی که طی سالها تحقیق دربارهی پروندهی قتل خانواده کلاتر جمع کرده، روایتی بدیع، یکدست، پرتعلیق و کنجکاویبرانگیز بهدست میدهد. او به واسطهی تحقیقات گستردهاش ما را با یک پروندهی قتل عجیب و مخوف همراه میکند. پروندهای مشهور که احتمالا مظنونین اصلیاش فکرش را هم نمیکردند که اعمال غیرانسانیشان منجر به شکلگیری یک ژانر ادبی فوقالعاده محبوب و تأثیرگذار شود. بهترین اقتباس سینمایی در کمال خونسردی دو سال پس از چاپ کتاب روی پردهی سینما رفت و به یکی از موفقترین اقتباسهای تاریخ هم بدل شد.
اگرچه که (همانطور که بارها اشاره کردهام!) کتابها معمولا از فیلمها پرجزییاتترند و البته که این پرجزییاتتر بودن بهدلیل امکانی است که ادبیات نوشتاری به نویسندگان میدهد، اما فیلم در کمال خونسردی تا حد زیادی در جزییات به کتاب منبع اقتباسش وفادار بوده است. فیلم اما تنها بهدلیل وفادار بودن به منبع اقتباسش به اثری درخور تبدیل نمیشود. در این فیلم با متنی خودبسنده مواجهایم که اصطلاحا به خوبی موفق میشود روی پای خودش بایستد. فیلم ما را به شکل هنرمندانهای با شخصیتها و ماجراهای غریبشان همراه میکند. در کمال خونسردی از معدود موارد فهرست حاضر است که تماشا کردن فیلمش -تقریبا- به اندازهی خواندن کتابش پیشنهاد میشود.
البته تصور و خیال میتواند هر دری را باز کند؛ کلید را بچرخان و بگذار وحشت داخل شود.
۱۲- فیلم تو این فکرم که تمومش کنم
سال انتشار: ۲۰۱۶
نام انگلیسی: I’m Thinking of Ending Things
نویسنده: ایان رِید
مترجم: کوروش سلیمزاده
نام فیلم اقتباس شده: I’m Thinking of Ending Things
سال انتشار: ۲۰۲۰
تو این فکرم که تمومش کنم رمانیست مدرنیستی دربارهی خودشناسی، رابطهی انسان با خودش و اینکه چطور گاهی روابطمان با دیگران را براساس آنچه که در درون ذهنمان روی میدهد تعریف میکنیم. رمان دربارهی کسانی است که مدام در جنگ درونی خودشان علیه خودشان به سر میبرند. دربارهی انسانهایی که دائما احساس تنهایی میکنند، انسانهایی که در جهان ذهنی خودشان غرق شدهاند و راههای زیادی هم به جهان بیرون پیدا نمیکنند. انسانهایی خودمحور که خیلی وقتها با تمام دست و پایی که برای رهایی از خود میزنند، در این امر شکست میخورند. شخصیتهایی تکیده، دور از جهان و بینهایت تنها. دربارهیی تراویس بیکلهایی صحبت میکنم که حتی به مرحلهی فکر کردن به اصلاح جهان هم نرسیدهاند. افرادی منزوی که جهان پیرامون را به دگمترین شکل ممکن براساس مفروضات خودشان تحلیل میکنند.
چارلی کافمن رمان تو این فکرم که تمومش کنم را به فیلم تبدیل کرده است. فیلم مانند تقریبا تمامی نمونههای قبلی حذفیاتی در مقایسه با رمان دارد و رمان به همان ترتیب از فیلم پرجزییاتتر است. بااینحال اما با فیلمی مدرنیستی طرفیم دربارهی تمام چیزهایی که گفتیم. فیلمساز با صدای یکی از شخصیتها بهعنوان راوی به خوبی از پس منعکس کردن جهانبینی خودمبنای این شخصیت برمیآید. فیلم دقیقا مثل رمان درباره تفسیر و برداشت یک شخصیت از جهان پیرامونش است. شخصیتی که چنان دچار درگیر درونی با خودش است که حتی خودش برای خودش مزاحمت تلفنی ایجاد میکند. شخصیتی که این خوددرگیری درونیاش سایهای انکارناپذیر بر تمام زندگیاش انداخته است.
شاید بهتر باشد اینقدر سخت نگیرم و با موشکافیِ رابطهمان این سفر را به خودم زهر نکنم، افکار پریشان را از سرم بیرون بریزم و تا میتوانم خوش بگذرانم.