سینما کارکردهای مختلفی دارد. هم مخاطبش را سرگرم میکند، هم به فکر فرو میبرد؛ گاهی میخنداند و گاهی میگریاند و خلاصه مانند تمام هنرها، احساسات مختلفی را در بینندهاش برمیانگیزد. برای بسیاری از سینمادوستان، سینما حکم تراپیست را دارد و فیلم دیدن حکم تراپی را. گاهی در بدترین برهههای زندگی، تماشای یک فیلم میتواند حال یا اصطلاحا «مود» انسان را بهکل عوض کند و آدم را سر کیف بیاورد.
به فیلمی که چنین حالتی در مخاطب ایجاد کند میگویند «فیلم حال خوبکن» یا همان Good Feeling Movie. فیلم حال خوبکن فیلمی است که حاوی طنز، عناصر خوشبینانه و امیدوارکننده است و در آن خبری از چرخشهای داستانی غمگینکننده و تنشزا نیست. بعد از تماشای چنین فیلمی احساس سرخوشی و سبکی میکنیم و احتمالا بیشتر ازهمیشه به جادوی سینما ایمان میآوریم. در این مطلب میخواهیم ۱۰ فیلم حال خوبکن برتر تاریخ سینما را به شما معرفی کنیم که میتوانند در اوقات ناخوشایند زندگی، امید و شادی را به شما برگردانند.
فیلم میس سانشاین کوچولو | ۲۰۰۶ | Little Miss Sunshine
اگر یکبار دیگر تعریف فیلم «حال خوب کن» و عناصر آن را مرور کنید، احتمالا از حضور «میس سانشاین کوچولو» در این فهرست تعجب خواهید کرد. فیلم آنچنان سرشار از شادی نیست، لحظات پرتنش و حتی شدیدا غمانگیزی دارد (مثل صحنه مرگ یک پدربزرگ دوستداشتنی) یا وجود یک دایی افسرده در خانواده با سابقه خودکشی، اما چه چیزی این فیلم را جادویی کرده؟
پیام پایانیاش: یک سفر جادهای بسیار پرماجرا نهایتا باعث میشود تا اعضای عجیبوغریب این خانواده نهچندان صلحآمیز، سرانجام با خودشان و با یکدیگر به صلح برسند. فیلم حتی پایان آنچنان خوشی هم ندارد، چون دخترک کوچک خانواده که قرار است در مسابقات «میس سانشاین کوچولو» شرکت کند، برنده مسابقه نمیشود. اما چیزی که دخترک و دیگران آموختهاند این است که باید از زندگی لذت برد.
فیلم آملی | ۲۰۰۱ | Amelie
«سرنوشت شگفتانگیز آملی پولن» با نام مختصر «آملی»، یکی از مهمترین شمایل فرهنگی دهه ۲۰۰۰ است. سبک بصری و روایی فیلم و خصوصا آهنگسازی بینظیر «یان تیرسن» به فرهنگ عامه راه پیدا کرد و قطعات پیانوی لطیف فیلم هنوز که هنوز است، همهجا و روی هر صحنه شیرینی پخش میشود.
قهرمان فیلم دختری است پاریسی به نام «آملی» که ذهن فانتزیبازی دارد و سعی میکند با خیالبافیهای شیرین، پیشینه خانوادگی تلخش را فراموش کند. آملی بعد از یک اتفاق و خوشحال کردن یک پیرمرد، تصمیم میگیرد مانند یک ابرقهرمان ناشناخته، دیگران را خوشحال کند و به آروزهای کوچکشان برسد و سرانجام خودش نیز به آرزوی بزرگش که «عشق» است میرسد.
سراسر فیلم روحافزا و حال خوب کن است. آملی از آن دسته از فیلمهایی است که از ابتدا تا انتهای آن لبخند شیرین و پررنگی بر لبتان نقش خواهد بست و بعد از تماشای آن مودتان چند درجه افزایش پیدا میکند.
فیلم ویل هاتینگ خوب | ۱۹۹۷ | Good Will Hunting
هیچ داستانی به اندازه داستان «ویل هانتینگ» (مت دیمون) دلچسب نیست.هربار همراه با «ویل» به مطب تراپیست او (رابین ویلیامز) میرویم، همراه با او رشد میکنیم، حالمان بهتر میشود، از ترسها و ناامنیهای روانی دور میشویم و به شکوفایی میرسیم.
نبوغ رابین ویلیامز فقید درخشش عجیبی به فیلم داده و بخش زیادی از حال خوب فیلم ناشی از حضور شیرین و آرامشبخش اوست. فیلم در پایان ممکن است باعث ریزش اشکهایتان شود، اما این اشکها اشک شوق و آرامش خاطر است.
فیلم بی سرنخ | ۱۹۹۵ | Clueless
یک کمدی دبیرستانی که اگر فقط عکسهایش را تماشا کنید، احتمالا تصور خواهید کرد با یکی از فیلمهای انبوه کلیشهای تینایجری لوس طرف هستید، اما «بیسرنخ» یک اثر درخشان درباره بلوغ و رشد کردن است با صحنههای بسیار بامزه.
فیلم یک کمدی سرزنده و باطراوت است که به لطف فیلمنامه عالی و بازیگران خوبش تبدیل به یک اثر کلاسیک شده که داستان پرفرازونشیب عاشقیهای دوران بلوغ را به بهترین شکل روایت میکند.
فیلم رستگاری در شاوشنک | ۱۹۹۴ | The Shawshank Redemption
فیلم سالهاست که نزد مخاطبان عادی سینما، بهترین فیلم تاریخ سینما لقب گرفته و به همین دلیل در صدر جدول امتیازات مردمی سایت IMDB قرار دارد. معجزه این اثر لطیف «فرانک دارابونت» در چیست؟
در امید. در امید، اعتقاد به امید و تلاش برای رسیدن به امید و آزادی. «اندی دوفرین» (تیم رابینز) که به اشتباه به اتهام قتل همسرش به حبس ابد محکوم شده، از همان ابتدا دنبال نقشهای برای فرار است و ایمان راسخ دارد که روزی از آن جهنم زندان فرار خواهد کرد. رفیق صمیمیاش «رد» (مورگان فریمن) که به اندی اعتقاد زیادی دارد، امید او را واهی میپندارد، اما روز فرار موفقیتآمیز اندی متوجه میشود که رفیق با ایمانش سیسال برای این فرار زحمت کشیده است.
در پایان فیلم، دو زندانی بالاخره به هم ملحق میشوند و طعم اصیل آزادی را میچشند.
فیلم روز گراندهاگ | ۱۹۹۳ | Groundhog Day
روز گراندهاگ یک رسم است که در آن مردم محلی منتظر ظهور یک گراندهاگ (موشخرما) هستند. اگر موشخرما خودش را نشان داد، یعنی زمستان به اتمام رسیده، اما اگر خبری از او نشد یعنی زمستان چند هفته دیگر نیز ادامه خواهد داشت.
حال یک گزارشگر عبوس و بدعنق باید همراه با گروه فیلمبرداری راهی یک شهر کوچک شود تا از این مراسم گزارشی تهیه کند. آنها باید شبی را در محل به صبح برسانند، اما آقای گزارشگر از فردا صبح متوجه میشوند در یک لوپ زمانی گیر افتاده و هر روز در حال سپری کردن روز گراندهاگ است.
این لوپ تا زمانی که او متوجه شود معنای واقعی عشق و لذت بردن از زندگی چیست ادامه دارد و سرانجام با درک واقعی معنای محبت و گسترش مهربانی، روزش همراه با بارش برف به اتمام میرسد. یک اثر طنازانه، رمانتیک و البته بسیار حال خوبکن که یک نسخه ایرانی از آن هم به نام «آخرین روز ماه» ساخته شد.
فیلم تعطیلات رمی | ۱۹۵۳ | Roman Holiday
تصور کنید «کاری گرانت» کبیر به همراه «ادری هپبورن» رویایی در فیلمی عاشقانه که داستانش در شهر رم میگذرد حضور دارند و بانو هپبورن اولین و آخرین اسکار بازیگریاش را هم برای همین فیلم گرفته؛ آیا برای ترغیب کردن شما به تماشای این فیلم باید پیازداغ بیشتری به ماجرا اضافه کرد؟
این شاهکار «ویلیام وایلر» بهقدری دلپذیر است که از ثانیه به ثانیه آن لذت میبرید، الگوی ماندگاری را که برای سینمای کمدی-رمانتیک برجای گذاشت تحسین میکنید و البته با طنز درخشان و ظریف آن بارها به خنده میافتید.
فیلم آواز در باران | ۱۹۵۲ | Singin’ In The Rain
«جین کلی»، آوازهخوان و رقصنده دوران طلایی هالیوود تمام انرژیاش را صرف کرد تا به همراه «استنلی دانن»، بهترین فیلم موزیکال تاریخ سینما را خلق کنند. عجیب است که در تمام این سالها نیز هیچ فیلمی نتوانست جایگاه رویایی «آواز در باران» را خدشهدار کند.
در این فیلم، جین کلی که عاشق زنی شده، سرگشته و شیدا به خیابان میآید با خواندن و رقصیدن تمام نگرانیهای شما را از بین میبرد! در فیلم جایی برای بدبختی نیست. هیچ فرصتی وجود ندارد که دغدغههای روزانه شما به ذهنتان رخنه کند. به مدت ۱۰۳ دقیقه زمان خوبی را میگذرانید و هیچ آپشن دیگری هم پیش روی شما نیست که این اوقات خوش را خراب کند.
فیلم چه زندگی شگفتانگیزی | ۱۹۴۶ | It’s A Wonderful Life
برخی استدلال میکنند که شاهکار کلاسیک کریسمسی «فرانک کاپرا» عمدتا فیلم حال خوبکنی محسوب نمیشود، چرا که داستانش درباره مردی است که در تمام زندگی آزار دیده و حال به فکر خودکشی است.
با این حال همه چیز در مورد آن لحظات پایانی است، دویدن در شهر برفی برای رسیدن به خانوادهای که آن مرد را دوست دارند. در آن لحظه طلایی است قلب شما اوج میگیرد و هر تلاشی برای غرق نشدن در لبخند، رقت قلب و حال خوش بیفایده است.
فیلم همسر بیشاپ | ۱۹۴۷ | The Bishop’s Wife
از یک کمدی-رمانتیک کلاسیک ناب شروع کنیم که دیدنش همیشه مایه خوشحالی و لبخند است! فیلم داستانی عشقی بین «دادلی» (کری گرانت) و «جولیا» (لورتا یانگ) که برای رسیدن به یکدیگر کار سختی در پیش دارند.
صحنه دلربای اسکیت شبانه فیلم، تمام ماهیت فیلم را در بر میگیرد، زمانی که راننده تاکسی به دو مسافر عاشقش که میخواهند اسکیت بازی کنند میگوید: «من از شما کرایه نمیخواهم، چرا که جیبهای من با سکههای رضایت پر شده است. زیرا تو و این بانوی کوچولیت ایمان من را به ذات انسان بازگرداندید.»
منبع: فیلیمو