سه ویژگی که باعث موفقیت در زندگی می شود!

هنگامی که پای صحبت مدیران کسب و کارهای مختلف می‌نشینید و از آنها می‌پرسید که هدفشان چیست؟ همه آنها به اتفاق می‌گویند که «می‌خواهم موفق باشم». اما چه چیزی یک فرد را موفق می‌کند؟ آیا این قدرت مالی بالاست یا توانایی در ایجاد تعادل بین کار و زندگی و یا چیزی دیگر؟

کارن دیلون، سردبیر پیشین مجله «هاروارد بیزینس» و نویسنده سه کتاب در موضوع سبک زندگی که در شغلش نیز بسیار موفق بوده، در این باره توضیح می‌دهد.

او در پاسخ به این پرسش که چه چیزی باعث موفقیت یک فرد می‌شود، می‌گوید: «عشق به یادگیری»

به گفتۀ او، موضوع استعداد مانند موضوع فیل در اتاق تاریک است. بسیاری از افراد موفق ممکن است ادعا کنند که دلیل موفقیتشان این بوده که از دیگران بااستعدادتر بوده‌اند؛ به همین دلیل دنیا را به گونه‌ای متفاوت از دیگران دیدند و در ریسک کردن بهتر بودند یا در چیز خاصی مهارت بیشتری نسبت به دیگران داشتند.

اما بر اساس تجارب کارن دیلون، این افراد از آن رو موفق بودند که در تمام عمرشان به دنبال یادگیری بوده‌اند.

او آنها را «یادگیرندگان مادام‌العمر» می‌نامد و می‌گوید: «آنها هرگز از یادگیری چیزها دست نمی‌کشند؛ چه در مورد خودشان باشد، چه دربارۀ بازار کارشان یا مشتریانشان یا هر چیز دیگری. آنها خود را دائماً در حال یادگیری می‌بینند و این اشتیاق به دانش است که آنها را به موفقیت بیشتر در هر کاری که انجام می‌دهند، ترغیب می‌کند.»

کارن دیلون یک ویژگی دیگر افراد موفق را «توانایی انعطاف‌پذیری» می‌داند.

به نظر او افراد موفق بسیار «انعطاف‌پذیر» هستند که باعث می‌شود بتوانند «پس از یک شکست، دوباره بلند شوند و به راه خود ادامه دهند».

او تاکید دارد که این یک ویژگی بسیار مهم برای موفقیت در تجارت و زندگی است؛ چراکه همه صاحبان کسب و کار در فعالیتی که در پیش گرفته‌اند بارها شکست را تجربه می‌کنند.

او به جف بزوس، کارآفرین موفق آمریکایی و بنیانگذار شرکت آمازون که هم اکنون دومین فرد ثروتمند جهان است اشاره دارد که کار خود را با یک سایت حراج آغاز کرد که شکست خورد اما متوقف نشد؛ یا آریانا هافینگتون که کتاب دومش قبل از پذیرش از سوی ناشران، ۳۶ بار رد شده بود.

کارن دیلون به یک نکته کلیدی دیگر نیز اشاره دارد که «توانایی تشخیص یک استراتژی نوظهور» است.

به گفتۀ او ترکیبی از توانایی برای یادگیری پیوسته و قدرت بلندشدن دوباره بعد از هر شکست، در حالی نتیجه‌بخش است که فرد «توانایی تشخیص و پذیرش استراتژی‌های نوظهور» را نیز داشته باشد.

بسیاری از صاحبان کسب و کار، فعالیت‌هایشان را با یک استراتژی روشن و قطعی شروع می‌کنند و به این ترتیب از همان ابتدا می‌دانند که برای موفقیت در کسب و کارشان چه باید بکنند. اما واقعیت این است که بسیار بعید است شرکت‌ها تا پایان کار بر همان استراتژی اولیه پایبند بمانند؛ زیرا با پیشرفت کارها و کسب تجربیات جدید، متوجه می‌شوند که استراتژی اولیه چندان نیز برای رسیدن به موفقیت کامل نبوده است.

به همین دلیل است که موفقیت شرکت‌ها عمدتا مرهون استراتژی است که در نیمۀ راه پدیدار می‌شود؛ مثلا می‌بینیم شرکتی مانند استارباکس که در سال ۱۹۷۱ میلادی کار خود را با فروش دستگاه‌های اکسپرسو و دانه‌های قهوه آغاز کرد، اکنون خدمات دیگری ارائه می‌دهد.

بسیاری از طرح‌های کسب و کار، پس از کسب تجربه و آموختن چیزهای بسیاری در مسیر اجرای پروژه‌ها، تغییر می‌کنند زیرا تداوم یادگیری‌ها و کسب تجربه‌های عملی شما را بسیار آگاهتر از گذشته می‌کند و اینجاست که معمولا یک استراتژی جدید و موثر ظهور می‌کند.

کارن می‌گوید حرکت شما و چیزهایی که در طول مسیر آموخته‌اید، به شما این امکان را می‌دهد که فرصت‌هایی را ببینید که هرگز در آغاز راه ندیده بودید و اکنون باید از آنها استفاده کنید.

این راز واقعی موفقیت است؛ یعنی توانایی تشخیص یک استراتژی نوظهور و اجرای سریع آن.