داستان زندگی کیمیاگران همیشه در طول تاریخ مورد توجه بوده است اما شاید بتوان داستان “فولکاتلی” افسانه ای را که برای نجات جانش از دیده ها مخفی شد، از هیجان انگیزترین این روایت ها تلقی کرد.
در یکی از روزهای زمستان سال ۱۹۲۶ پیرمردی در آزمایشگاه خود مشغول کیمیاگری بود و در تلاش تا اکسیر جاودانگی را بسازد. طبق تئوری با طلای خالص که از کیمیاگری به دست می آید می توان اکسیر جاودانگی را ساخت و بدین صورت به فناناپذیری رسید.در کل هدف تمام کیمیاگران از آزمایش و تحقیقات، رسیدن به جاودانگی بود. طبق افسانه ها، یکی از کیمیاگران با نام مستعار فولکانلی؛ مرموزترین مرد تاریخ موفق به دستیابی به این فرمول و ساخت آن شد.
فولکانلی را بزرگترین و در عین حال آخرین کیمیاگری می دانند که در عصر معاصر ما زندگی کرده است.
اگر چه سرنخ های موجود از وجود فردی به نام فولکانلی ما را به اواسط قرن بیستم می رساند اما هیچکس هویت واقعی او را نمی داند ؛ به همین دلیل برای اشکار شدن راز فولکانلی تئوری های زیادی به میان آمده است اما واقعیت در کتابی که در سال ۱۹۲۰ نوشته شده پنهان است، این کتاب با نام اسرار کلیسای جامع، واقعی بودن فولکانلی را اثبات می کند؛ زیرا دلایل محکمی وجود دارد که گویای این است که کتاب توسط فولکانلی نوشته شده است.
جالب است بدانید که وی در این کتاب به جز بحث های کیمیاگری از شکافتن اتم و انرژی هسته ای و فرقه مخفی فراماسونری سخن به میان آورده است. فولکانلی؛ مرموزترین مرد تاریخ پس از اتمام نگارش این کتاب ناپدید می شود و طبق ادعاها برای نجات جانش مجبور به فرار شده است. بسیاری از سازمانها به دنبال فولکانلی بودند اما شاید یکی از مهم ترین آنها انجمن مخفی توله THULE در آلمان بود که با پشتیبانی کامل هیتلر درصدد دستیابی به قدرت های ماوراء الطبیعه و ارتباط با فرازمینی ها، دستیابی به اسرار باستانی بود. با این که در طول جنگ جهانی دوم، نیروهای گشتاپو میلیون ها دلار صرف جستجوی او کرد و تمام خاک اروپا را در پی فولکانلی گشتند اما کوچکترین سرنخی از او پیدا نکردند.
سال ها بعد از ناپدید شدن فولکانلی، نویسنده ای به نام لوییس پاولز کتابی به نام صبح جادوگران را نوشت که بخشی از آن اطلاعاتی جمع آوری شده از فولکانلی است. یوجین کانسلیت، شاگرد فولکانلی از ملاقات خودش با فولکانلی برای نویسنده کتاب صبح جادوگران می گوید: برای دیدار با فولکانلی در سال ۱۹۵۳، من را به قلعه ای در اسپانیا بردند، تصور می کنم این قلعه مربوط به فرقه ای از کیمیاگران باشد؛ در نهایت زمانی که به قلعه رسیدیم موفق شدم استادم را ببینم اما بسیار شوکه شدم
چرا که در آخرین ملاقات ما در سال ۱۹۲۶، وی پیرمردی ۸۰ ساله بود و اکنون با گذشت حدود ۲۰ سال، استادم بسیار جوان تر شده بود و مردی ۵۰ ساله به نظر می آمد. همچنین متفاوت بودن جنسیت او در ظاهر توجهم را جلب کرد به نحوی که استادم هم ویژگی های ظاهری یک زن و هم یک مرد را در آن واحد در اختیار داشت و این من را بسیار گیج کرده بود.
به نظر یوجین این تغییرات فولکانلی تنها می توانست از یک چیز نشات گرفته باشد و آن اکسیر جاودانگی است، چون در کیمیاگری، فردی که اکسیر جاودانگی داشته باشد، دیگر جنسیت مشخصی را ندارد.
گفتنی است سازمان ارتش آمریکا نیز برای پیدا کردن فولکانلی، جست جوهایی کرد و حتی از افرادی بازجویی کرد اما هیچ گاه نتوانست ردی از این استاد کیمیاگری به دست آورد.
شاید جذاب ترین داستان از مرموزترین مرد تاریخ از روزنامه نگاری به نام ژاک برژیه باشد؛ به گفته برژیه، وی در حال نوشتن کتابی درباره تاثیرات غیبی در تاریخ اروپا بود که فولکانلی وی را به پاریس احضار کرد. فولکانلی در ملاقات شان حقیقیتی پنهانی را برای او فاش کرد که مربوط به رصد جهان است. امری که اگر به درستی اجرا شود، به معنای واقعی کلمه می تواند عملکرد درونی همه چیز را از منظری عجیب و خداگونه به تصویر کشد
گفتنی است بعد از یوجین، دیگر کسی ادعای ارتباط با فولکانلی و ملاقات با وی را نداشته است.