«جان ویک 4»؛ الهامی برای سازندگان فیلم‌های اکشن

9 سال از آن روزی که یک انسان از روی حماقت، سگ جان ویک را کُشت می‌گذرد. از آن لحظه تا به امروز هزاران جسد بر روی زمین افتاد، و قهرمان داستان ما یعنی آقای جاناتان ویک هزاران قدم را برداشت تا امروز به این ایستگاه آخر برسد. جان ویک چهار، اثری حماسی، نفس‌گیر؛ و همچنین نسبت به آثار قبلی خود نیز اثری جسورتر، بزرگتر و طولانی‌تر است. جان ویکِ چهار، مدت زمان حدودا سه ساعته دارد، اما این اثر نه تنها خسته‌کننده نیست، بلکه به قدری نفس‌گیر است که حتی لحظه‌ای به مخاطب اجازه نمی‌دهد تا توجه‌اش از فیلم کم شود.

شاید اصلی‌ترین دلیل موفقیت مجموعه جان ویک، فیلم ساز‌ش یعنی چاد استاهلسکی باشد. این کارگردان، خود در گذشته یک بدلکار بوده و دقیقا با این سواد خود، در این فیلم می‌داند که چگونه باید اکشن خلق کند.

بگذارید کمی بیشتر توضیح دهم، تکنیک فیلمبرداری در اکشن معمولا چنین است که کارگردان با انجام کات‌های سریع جای بازیگر و بدلکار را عوض می‌کند و مهم‌تر از همه با دوربین روی دست به قدری تکان ایجاد می‌کند که باعث سرگیجه مخاطب می‌شود، اما این نوع فیلمساز‌ها در اصل مجبور به چنین کاری هستند، چون در این میان، با استفاده از تکنیک کات سریع، بدلکار را به فیلم اضافه می‌کنند. اما هیچ یک از این موارد بالا در جان ویک چهار وجود ندارد. کارگردان با جسارت تمام در طول مبارزه بین کاراکتر‌هایش، لنز دوربین را عوض نمی‌کند و با دوربین ثابت (استدی کمرا) و با اکشنِ خود بازیگران، حماسه خلق می‌کند. و این تکنیک در فیلمبرداری وقتی کامل می‌شود که با میزانسن‌های دقیق و خفن ترکیب می‌شود.

این‌طور بیان کنم که مبارزه در هتل کانتیننتال ژاپنی، یعنی ترکیب تکنیک، میزانسن و مونتاژ صدا ( استفاده از موسیقی متن جهت بالا بردن تنش) آخرین مرحله‌ای بود که عوامل جان ویک می‌توانستند به آن برسند. اما آن‌ها با جاه طلبی زیاد به سراغ بالاتر از این رفتند و در میدان مبارزهِ طاق پیروزی فرانسه با اضافه کردن کمی پرده سبز به این مبارزهِ پُر عظمت، حق مطلب را در قبال سینمای اکشن و حرکت‌دار، ادا کردند.

اما این موفقیت عظیم در تکنیک کارگردانی باعث نشده تا ما از ایرادات مهم در طرح داستان و فیلمنامه چشم‌پوشی کنیم. اصلی‌ترین و مهم‌ترین ایراد سری مجموعه جان ویک، خلق شخصیت منفی یا همان بد من است. این مجموعه هربار یک غول مرحله آخر معرفی می‌کند و در هر قسمت جدید خود، یکی دیگر را معرفی و نمایان می‌کند که گویا مهم‌تر از شخص قبلی بوده است. برای مثال در قسمت قبلی جان ویک ما با شخصی درون صحرا مواجه شدیم که شبیه به فرقه حشاشیون ساخته شده بودند و رئیس کل ماجرا بود. جان ویک برای پیدا کردن او از هفت‌خان رستم گذشت، در صحرا کم مانده بود بمیرد و در آخر با یک جمله شعاری گفت: اگر او بخواهد تو را پیدا می‌کند، تو نمیتوانی او را پیدا کنی. و دقیقا در شروع جان ویک چهار، جان ویک در یک تعقیب و گریز سه نفر را روی اسب می‌کُشد و در آخر رئیس فرقه حشاشیون را نیز نفله می‌کند. درواقع خلق شخصیت به این بزرگی تنها با چند گلوله حذف شد!

شاید مهم‌ترین نکته منفی فیلم، شخصیت منفی این قسمت یعنی مارکی دوگرامونت (بیل اسکاسگورد) باشد؛ او نه از جذابیت آدم منفی‌های قبلی برخوردار است و نه از هوش و ذکاوت آنچنانی که فیلم تبلیغ‌اش را می‌کند. او صرفا یک بچه پولدار است که شعاری و گنده حرف می‌زند، و معلوم نیست از کجا آمده و چرا اینقدر درصدد کشتن جان ویک است. (هرچند که خود در یک ادعا شعاری دیگر گفت که هدف کشتن ایده جان ویک است)

یعنی فیلم در خلق شخصیت‌های جدید عملکرد خنثی از خود نشان می‌دهد. دو کاراکتر خوب و دو کاراکتر ضعیف به فیلم اضافه می‌شوند. کاراکتر‌های خوب بی‌شک کین (دانی ین) و کوجی (هیرویوکی سانادا) هستند. هردو این شخصیت‌ها نوعی جان ویک در دنیای خودشان هستند که حضور آن‌ها در این فیلم باعث زیبایی دوچندان اثر شده‌ است. و دو کاراکتر ضعیف هم به نظر من جایزه بگیر و سگش به همراه مارکی دوگرامونت هستند. جایزه بگیر هیچ جذابیت شخصیتی ندارد و عین حال، همه‌جای فیلم حضور دارد، و این درحالی است که شخصیت کوجی (رئیس هتل ژاپنی) همان اول از داستان حذف شد. درواقع تکنیک فیلم و داستان‌اش، مثل یک اثر بالانسی است؛ هرچقدر تکنیک بالا می‌رود، ضعف در فُرم و داستان بیشتر می‌شود.

جان ویک چهار در یک اثر هوشمند، تمام پلات‌های سری‌های قبل را یکجا دارد؛ جان ویک به دنبال انتقام است، برای آزادی خود می‌جنگد و جایزه ‌بگیران در سراسر جهان قصد کشتن او را دارند. اما در مقابل تمام این‌ها، ما همان جان ویک معروف را داریم. بابایگا (لولو خورخوره) که در مقابل تمام تهدیدات یک جمله دارد: همه‌شونو می‌کشم.

اینبار جان ویک با کمک دوست قدیمی خود (رئیس هتل نیویورک) راهی پیدا می‌کند تا یکبار برای همیشه داستان را تمام کند (عضویت در گروه روسی و دعوت مارکی به دوئل)؛ و شاید برای اولین بار در عمر خود به آرامش برسد. درواقع شخصیت جان ویک، یک مبارز پوچ‌انگارانه (نهیلیسمی) است که هرجا می‌رسد درگیر می‌شود و کیانور ریوز با هنر بازیگری خود، خستگی را در چهره این مبارزه کهنه‌کار مشهود می‌کند. جان ویک در دل تاریکی پیش می‌رود، پیش می‌رود و باز هم پیش می‌رود، او به قدری این‌کار را ادامه می‌دهد تا درنهایت راهی برای رهایی می‌یابد. اما داس مرگ زودتر از او به نقطه پایان می‌رسد و این مبارز را غافلگیر می‌کند. اما بعید هم نیست که ببینیم در قسمت‌های بعدی او به نحوی زنده مانده و قصد دارد تمام اعضای شورا را بکشد. می‌گویم بعید نیست چون در این نوع فرنچایز (کسب‌وکار) هر نوع سناریو به کار گرفته شود تا فروش در هر قسمت تضمین شود.

در پایان می‌شود گفت جان ویک بخش چهار، بهترین سری از مجموعه جان ویک است و عوامل با دقت بسیار بالایی این فیلم را ساخته‌اند. جان ویک در اکشن خود تا مدت‌ها دست‌ نیافتانی خواهد بود و حماسه آفرینی این فیلم شاید منبع الهامی باشد برای کسانی که می‌خواهد اکشن خلق کنند اما نمی‌توانند. پس بهتر است جان ویک را ببینید، چرا که شاید تا مدت‌ها مثل‌اش را نبینیم.

منبع: گیم‌فا