شناور زیرآبی تایتان در مسیر رساندن 5 مسافر به لاشه کشتی تایتانیک مفقود شد. طبق گزارشها مشخص شد که این زیردریایی دچار «درونپاشی» شده و جان 5 مسافر آن از دست رفته است.
این یک واقعه غمانگیز و تراژیک است. مردم غصهدار هستند. اما در رسانههای اجتماعی و رسانههای جمعی این موضوع به رویدادی سرگرمکننده تبدیل شده است. عقاید و نظریهها از سمت کارشناسان نامطلع و گمراه که به صندلیهای راحتیشان تکیه کردهاند، از هر سو شنیده میشود.
رسانههای جمعی و اجتماعی برای دیده شدن با هم به رقابت میپردازند. دلسوزی و همدلی توسط آدمهایی که انگشت اتهامشان را به سمت دیگران میگیرند؛ تفاسیرشان را با هم بهاشتراک میگذارند و برای به دست آوردن چند بازدید و لایک بیشتر به نظریههای توطئه متوسل میشوند، به حاشیه رانده میشوند. چرا این همه توجه؟
اگر برای لحظاتی فراموش کنیم که آدمهای واقعی در این فاجعه جان خودشان را از دست دادهاند (البته بهنظر میرسد که خیلیها قبلازاین هم همینطور فکر میکردند)، متوجه میشویم که این رویداد همه مؤلفههای یک نمایش غمانگیز خوب برای الهامبخشی به تخیلات بشر را دارد. در این رویداد گردشگری اعلاء، میلیاردرها، اسرار، انفجارات، مأموریت جستجو و نجات و همینطور اسطوره تایتانیک وجود دارد.
اما بهنظر میرسد که سرگرمیسازی از چیزها در رسانههای اجتماعی دردسرساز است. دلایل روانشناسیای وجود دارد که باعث میشود انسانها بدبختی آدمها را کنار بگذارند و چیزی مثل سانحه غمانگیز تایتانیک را تبدیل به موضوع سرگرمی کنند. اما این کار برای همه ما آثار مخربی دارد.
انسانها قصهگو هستند
مغز ما به صورت خودکار رویدادها را ـ مرتبط یا نامرتبط ـ مرتبسازی میکند و آنها را به الگوهایی برای داستانسازی تبدیل میکند که به تجربههای ما معنا میبخشند. علاوهبراین، مغز انسان طوری سیمپیچیشده که در مقابل خطر فوقحساس باشد، برای همین است که فجایع توجه ما را به خودشان جلب میکنند. این درواقع پاسخی غریزی است برای آنکه مطمئن شویم خودمان شخصاً در خطر نیستیم. درواقع این کار مصداق سرککشی مجازی در مقیاس بزرگ است که در زمان فجایعی مثل تصادف در جادهها رخ میدهد و رانندگان عبوری گردنشان را کج میکنند تا فاجعه را تماشا کنند.
در مورد آدمهای پولدار استپنجنفری که سوار تایتان شدند آنقدری ثروتمند بودند که بتوانند نفری 250000دلار برای گرفتن یک صندلی در این زیردریایی بپردازند تا بقایای تایتانیک را از نزدیک تماشا کنند. در جهانی که بسیاری از آدمها برای حداقلها تقلا میکنند، این حد از افراطگرایی میتواند از اسراف تا بیاخلاقی تعبیر شود و حس همدلی و دلسوزی ما را کاهش دهد. بااینحال، بسیاری از آدمها با تلفیق احساس کنجکاوی و حسادت به ثروت دیگران رشکشان را بروز میدهند. یک نوع شیفتگی نظربازانه (یا چشمچرانانه) نسبت به ثروتمندان وجود دارد. مردم همچنین دوست دارند نقص آدم پولدارها را هم ببینند. وقتی آدم پولدارها و صاحب امتیازها به دردسر میفتند یا بدرفتاری میکنند و دستگیر میشوند، ما احساس بهتری پیدا میکنیم زیرا این اتفاقات نشان میدهند که درنهایت، این آدمها هم معمولی و فانی هستند و آن روکشِ امتیاز شکستنی است. این امر باعث میشود که حسِ فرودستیمان کمتر شود.
رازی وجود دارد
زیردریایی تایتان چندساعت قبل از انفجار ارتباطاش را از دست داد. فقدان ارتباط، فضایی روایی را برای شکلگیری انبوهی از سناریوهای مختلف ایجاد کرد. رسانههای اجتماعی مملو از کاراگاهان، غیبگویان و کارشناسان تکیهزدهبرصندلی است که با بیان نظریههای عجیبوغریبشان با قدرت زیاد توجهات را به خود جلب میکنند. توجه شکلی از قدرت است. دریافت بازدید باعث میشود که انسانها احساس کنند مهم و ویژه هستند و اگر تعداد دنبالکنندگانشان کافی باشد میتوانند از این طریق درآمد کسب کنند. هیچ انگیزهای برای منطقی و همدلبودن وجود ندارد. رسانههای اجتماعی نظامی مبتنیبرپاداش هستند که به هرآنچه افراطی و خشمگینکننده است، پاداش میدهند. ویدیوهایی مثل تیکتاک، میتوانند باورپذیری رویدادها را از طریق آنچه تغییر عمق پردازش نامیده میشود، افزایش دهند. متأسفانه تحقیقات نشان داده است که باور به غلط بودن یک داستان مانعی برای بازنشر آن نیست. بهاشتراکگذاری از طریق اشاره به معانی دیگری مثلِ وابستگی سیاسی، هویت اجتماعی یا حتی احساساتی مثل تنهایی یا دلسوزی، در خدمت کارکردهای روانشناختی بسیار است.
عدمقطعیت به جذابیت میافزاید
عدمقطعیت موقعیت آزاردهندهای است و بر قضاوت ما اثر میگذارد.
نظریههای توطئه یک توضیح سادهسازیشده و تقلیلگرایانه را برای پدیدهها ارائه میدهند که منطقی به نظر نمیرسد و معمولاً اشخاصی را بهعنوان مقصر به مخاطب معرفی میکند. توسل به نظریههای توطئه اضطراب ما را کم میکند. عضویت در گروهی که به نشانهها و سرنخهایی اعتقاد دارد یا درجستجوی نشانهها و سرنخهایی است، از طریق ایجاد حس تعلق ناشی از اطمینان اخلاقی، به این حس میافزاید. در مثالهای واقعی، کاراگاهان رسانههای اجتماعی، با هدردادن منابع پلیس و اتهام غلطزدن به مردم بیگناه و هدف قراردادن آنها در رسانههای اجتماعی، آسیبهای جبرانناپذیری به پروندههای مهم قضایی زدهاند. تمایل غریزی انسانها به پرهیز از عدمقطعیت از طریق جستجوی اطلاعات را با میل جستجوکنندگان توجه در رسانههای اجتماعی به دریافت اعتبار اجتماعی ترکیب کنید تا طوفانی از نظریههای توطئه تولید شود.
اسطوره معنای مضاعف به آن میبخشد
تایتانیک نماد ناب فاجعه دریایی است. این کشتی به اسطورهای قدرتمند تبدیل شده و مجموعهای از نظریههای توطئه حول محور خود این کشتی شکل گرفته که یکی از دلایل اصلی آن هم ساخت فیلمی پرفروش درباره این کشتی بوده است. جیمز کامرون، کارگردان تایتانیک، با ترسیم شباهتهایی بین غرقشدن تایتانیک و گمشدن تایتان، تخیلات عمومی را بیشازپیش فعال کرد. این کار او نهتنها ارزش سرگرمکنندگی زیردریایی مفقودشده را تقویت کرد بلکه بهاحتمالزیاد به دلیل اثرِ هالهای موفقیت فوقالعاده او به عنوان یک کارگردان هالیوودی، و نه تخصص مستقیم او در آن تجهیزات خاص یا مهندسی دریا، برای عموم باورپذیرتر جلوه میکند.
عملیات نجات رمانتیک استعملیات امداد و نجات استعارههای رمانتیک را فعال میکند. رؤیاهای نیمهتمام و عشقی که در ذات روایت تایتانیک نهفته است، به افزایش عملیات جستجو و تحقیق برای پیدا کردن جای تایتان افزود. نجاتدادهشدن یعنی بقایافتن، و این چیزی است که همه ما به آن علاقه داریم. عملیات موفقیتآمیز امداد و نجات حس عاملیت و امیدواری ما را افزایش میدهد. عملیات و نجات یکی از الگوهای کهن در فیلمسازی است که در آن قهرمانان با نیروهای شرور و قدرتمند طبیعی مبارزه میکنند و بهموقع آدمها را نجات میدهند. مردم بهطور طبیعی به معانیِ الگوهای کهن جذب میشوند.
میل ارضانشده برای نجات، از طریق مرورکردنِ مدامِ جزئیات، تولید نظریههای توطئه یا خلق روایتهای بغرنج و هزارتو که به ابعاد دیگری از داستان مرتبط هستند، مدام زنده نگه داشته میشود. تیکتاک پر از پستهایی با محوریت تایتان است: در زیردریایی بودن چه حسی دارد، در لاشه تایتان بودن چه حسی دارد یا جستجو در زیر آب چگونه است.
فقدان مسئولیتپذیری و حس دلسوزی
رسانههای اجتماعی (با کمک نیروی حماقت خودمان) مسئولیتپذیری را حذف میکنند. پستهایی که در رسانههای اجتماعی مشاهده میکنید همگی درحال کم کردن از بار تراژیک تایتان هستند و حتی اگر در ظاهر ادعا میکنند که میخواهند کمک کنند، اما هدفشان جلب توجه شخصی، کسب اعتبار اجتماعی و پیشبردن برنامههای شخصی است. این نوع پستها نگران درستی مطالب یا مرگ آدمها در یک تراژدی و بازماندگانِ سوگوارشان نیستند.
بعد از خبر مفقودشدن تایتان در رسانههای اجتماعی مثل تیکتاک و توییتر میمهای سرگرمکننده درباره حال و هوای مسافران ثروتمند تایتان منتشر شد. کاربران اثر کمشدن اکسیژن روی روان آدمهای داخل تایتان را به شوخی گرفتند و درباره آن جوک ساختند. در مواردی دیگر تصاویری از مفقودشدگان که از شبکههای اجتماعی آنها به دست آمده بود، موضوع میمها قرار گرفت.