کلاغ ها اغلب مهارتهای قابل توجهی در حل مسائل از خود نشان میدهند، به نحوی که باور آنها برای بسیاری از افراد دشوار است.
پژوهشگرانی که سرگرم تحقیق بر روی رفتارهای حیوانات هستند میگویند کلاغان (شامل زاغها، کلاغها، زاغهای کبود و زاغیها) شاید بیش از هر پرنده دیگری باهوش بوده و چنان رفتار شگفتانگیزی از خود نشان میدهند که ایدههای مربوط به مبنای بیولوژیکی هوش را به چالش کشیدهاند.
ظرفیت مغزی کلاغهای کالدونیای جدید در استفاده از آینه، ساختن قلاب، پیدا کردن راهحل برای بالا بردن سطح آب و همینطور به خاطر سپردن تکنیکهایی که دیگران از آنها استفاده کردهاند تنها نمونههایی از توانایی خارقالعاده این موجود کوچک است.
این «انیشتینهای پردار» نه تنها میتوانند ابزار مناسب برای یک کار را شناسایی کند، بلکه قادر هستند یک فرآیند چند مرحلهای را (شامل استفاده از ابزارهای متعدد برای رسیدن به هدفشان) برنامهریزی کنند. این امر باعث شده است تا امروزه در میان دانشمندان بحثهای زیادی در مورد نحوه توزیع هوش در میان خانواده کلاغان به وجود بیاید.
برخی از کارشناسان هوش حیوانات استدلال میکنند که سایر اعضای این خانواده کلاغان نیز به همان اندازه کلاغهای کالدونیای جدید باهوش هستند. در واقع نتایج تحقیقاتی که نشان میدهد برخی از کلاغها میتوانند «استنباط آماری» داشته باشند، ثابت میکند که این خانواده از تواناییهای منحصر به فردی برخوردار است. این در شرایطی است که یافتههای برخی مطالعات نشان میدهد کلاغان حتی ممکن است دارای نوعی هوشیاری بوده و از ذهن خود آگاه باشند.
هوش در دنیای جانداران میتواند برای فرار از شکارچیان یا خودنمایی جهت یافتن جفت مفید باشد، اما تصور میشود که کلاغها بیشتر آن را برای دسترسی به غذا تکامل دادهاند.
برای مثال لارو حشرات مغذیترین بخش از رژیم غذایی کلاغهای کالدونیای جدید هستند و برای رسیدن به آنها تلاش زیادی میکنند. اما از آنجایی که لاروها خود را در اعماق چوبها پنهان میکنند، کلاغها باید راههای نوآورانهای برای دستیابی به آنها پیدا کنند که این راهها انتخاب ابزار مناسب و شکل دادن بیشتر به آنها برای رفع نیازهایشان را شامل میشود
در حالی که بیش از ۳۰ گونه کلاغ در طبیعت با رژیمهای غذایی متفاوت وجود دارد، بسیاری از آنها غذاهایی را ترجیح می دهند که دسترسی به آنها سخت است و هوش را به یک مزیت تبدیل میکند.
برخی از محققان حوزه رفتار حیوانات این ایده را رد میکنند که برخی از حیوانات باهوشتر از دیگران هستند. بر اساس دیدگاه آنان، هر گونهای از جاندار نوع هوش مورد نیاز خود را با توجه به جایگاه اکولوژیکی خود تکامل و توسعه میدهد.
انسانها عموما رفتارهایی را که شبیه به رفتار خودشان باشد به عنوان نشاندهنده هوش بالاتر ستایش میکنند و چون اغلب در برخوردشان با حیوانات رفتارهایی را از آنها میبینند که به نظرشان فوقالعاده احمقانه است تصور میکنند که پس هوش آنها به حدی نیست که بتوان رویشان حساب کرد.
با فرض اینکه بپذیریم واقعاً برای هوش یک نوع سلسله مراتب وجود دارد، به راحتی میتوان در نظر گرفت که مغزهای بزرگ یک شاخص اصلی هستند. اما چنین چیزی در همان نگاه اول رد میشود، چرا که اگر اندازه مغز اثرگذار بود نهنگ اسپرم به طور خودکار باید باهوشترین موجودات جهان لقب میگرفت.
دانشمندان در عوض برای داشتن تخمینی از هوش هر جاندار از «ضریب مغزی یا انسفالیزاسیون» استفاده میکنند. این عدد نسبت بین وزن مغز و اندازه بدن جانور را نشان میدهد و یک برآورد کلی از میزان هوش آن را به دست میدهد.
در حالی که به نظر میرسد که این روش محاسبه برای پستانداران بسیار خوب عمل میکند، با این وجود برای دیگر حیوانات و پرندگان دقت کمتری نشان میدهد. دانشمندان چند سال پیش دریافتند که چرا چنین است.
یک مطالعه نشان داد کلاغها از بخشی از مغز به نام «پالیوم» (که از لایههایی از ماده خاکستری و سفید تشکیل شده است) برای انجام پیچیدهترین کارهای فکری خود استفاده میکنند. در انسان، بخشی از پالیوم به قشر مغز تبدیل شده است و کارهایی نظیر برنامهریزی و تفکر انتزاعی را انجام میدهد که ما آنها را نشانههای هوش در نظر میگیریم.