بهرنگ توفیقی در سالهای اخیر نشان داده است که مسیر متفاوتی را در سریال سازی طی می کند. این که کارگردانی بتواند برای دومدیوم تلویزیون و شبکه نمایش خانگی سریال سازی را در اوج ادامه دهد و تفاوت های تماتیک را درنوع کارگردانی ، قاب بستن ها وحتی حرکات دوربین و بازی گرفتن از بازیگرانش رعایت کند جای بسی خوشبختی دارد چرا که اخیرا حتی در کار کارگردانان صاحب نام نیز پلان های تکراری، رفتارهای تکراری در کارگردانی و البته قاب و نماهایی از سر ساده انگاری و عدم توجه به تم و ژانر اثر را به کرات می بینیم و از سوی دیگر این مسئله در بازی های سردستی بازیگران برای بسیاری از سریال ها و البته آثار سینمایی هم محسوس است.
اینکه بهرنگ توفیقی با سریالی از شبکه نمایش خانگی تصمیم دارد موقعیتی متفاوت در سریال سازی را بعد از« آقازاده » تجربه کند از یک سو و اینکه سریال «سرگیجه » با گروهی متفاوت از بازیگران رخ داده است یک اتفاق مهم محسوب می شود از سوی دیگر ، ما را به این مطلب فکت می دهد که بعد از «افرا» و «بی همگان» وحالا «سرگیجه» می توان گفت توفیقی باید کم کم آماده فیلمسازی برای سینما و البته حضور درخشان در جشنواره فیلم فجر باشد.
«سرگیجه » استارت متفاوتی در فیلمسازی دارد اما مشخصا سریال پیش از آنکه تلاش کند قصه اش را راه بیندازد تلاش دارد که شخصیت های پر رمز و رازش را که هر کدام با داستانی در لابیرنت های پیچ در پیچ قرار است بن مایه قصه را تشکیل دهند با تعلیق معرفی کند.
کارکترهای مشخصا خاکستری که هر کدام می توانند گوشه ای از داستان سریال را بر عهده بگیرند و البته در قسمت های ابتدایی سریال تماشاگر را گیر بیندازند که قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
نکته جالب در سریال «سرگیجه» بازی متفاوت حامد بهداد است، سالها حامد بهداد را با نقش هایی جذاب اما شبیه به هم که نمایی از امضای این بازیگر دوست داشتنی را به همراه دارد شاهد بودیم. او این بار برای نمایش استیصال یک کاراکتر به شیوه متفاوت با همیشه روی آورده است. کاراکتر به رغم وجوه بیرونی اش یک نگاه درون گرایانه به بازیگر داده است و او را مجبور کرده است که گاهی سکوتش را هم فریاد بزند .
ما در تجارب بازیگری حامد بهداد در فیلم ها و سریال های مختلف بارها شاهد حرکات فیزیکی و رفتار برون گرایانه دست و صورت و به خصوص رفتار درشت در اندام چهره در پرتاب حس و اکت و … بودیم که معمولا او از صورت و به خصوص حرکات چشم و ماهیچه های چهره اش در بالا بردن حس وحال مخاطبش در پلان پلان نقش هایی که ایفاء می کند سود می برد و حالا برای درمان این سرگیجه به یک دوگانگی در بازی رسیده است که مشخصا در کنترل آن نیاز است تا گاهی بازی درونی و برونی اش را در هم دیزالو(در هم آمیزد) تا در این سریال به یک کاراکتر چند بعدی اما لغزنده و پر از ضعف گاهی برسیم.
در قسمت ابتدایی سریال کاراکتر در دو راهی های ذهنش کمی درونی تر بازی می کند و این مسئله کار او را مشکل و انرژی برتر کرده است چرا که خوب می داند حالا از قاب سینما خارج شده است و باید این راکورد را برای تمام بازیش در طول قسمت های سریال حفظ کند،اتفاقی که قطعا کار راحتی نیست و البته در کارگردانی نیز بهرنگ توفیقی باید برای حفظ این شخصیت خاکستری آن را در هدایت بازگر لحاظ کند.
رنگ آمیزی سریال در قصه گویی و خساست در لو دادن آن چه قرار است تماشاگر رادر تعلیق نگاه دارد والبته برای رسیدن به جواب بعضی از سوالات ضربان قلب تماشاگر را بالا و پائین کند موفق عمل کرده است به خصوص قصه دار نمایش دادن شخصیت ها این کمک را به سریال کرده است تا تماشاگر مجبور به پیگیری تمام کاراکترها باشد وعملا این نجات برای شخصیت اصلی قصه فرصتی است تا باکرگی کاراکتر تا پایان باقی بماند و از طراوت وجذابیت آن کاسته نشود.
در قسمت ابتدایی سریال کاراکتر در دو راهی های ذهنش کمی درونی تر بازی می کند و این مسئله کار او را مشکل و انرژی برتر کرده است چرا که خوب می داند حالا از قاب سینما خارج شده است و باید این راکورد را برای تمام بازیش در طول قسمت های سریال حفظ کند،اتفاقی که قطعا کار راحتی نیست و البته در کارگردانی نیز بهرنگ توفیقی باید برای حفظ این شخصیت خاکستری آن را در هدایت بازگر لحاظ کند.
رنگ آمیزی سریال در قصه گویی و خساست در لو دادن آن چه قرار است تماشاگر رادر تعلیق نگاه دارد والبته برای رسیدن به جواب بعضی از سوالات ضربان قلب تماشاگر را بالا و پائین کند موفق عمل کرده است به خصوص قصه دار نمایش دادن شخصیت ها این کمک را به سریال کرده است تا تماشاگر مجبور به پیگیری تمام کاراکترها باشد وعملا این نجات برای شخصیت اصلی قصه فرصتی است تا باکرگی کاراکتر تا پایان باقی بماند و از طراوت وجذابیت آن کاسته نشود.