این روزها و با جان گرفتن سینماها، برخی رسانهها آمارسازیهایی راجع به پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلمهای تاریخ سینما منتشر کرده و یک اثر را مثلا پرفروشترین فیلم تاریخ سینما برمیشمرند و این خبر، به شکلی باورنکردنی در شبکههای اجتماعی میچرخد و دستبهدست میشود.
نیم قرن حضور درخشان؛ نگاهی به نکات مهم کارنامه فرامرز قریبیان
به عنوان مثال یک فیلم به فروشی معادل ۲۰ میلیارد میرسد و چون کمتر فیلمی تا دو سال گذشته به چنین فروشی رسیده بودند، آن فیلم را بهعنوان پرفروشترین فیلم اجتماعی تاریخ سینما عنوان میکنند بدون اینکه در این آمارگیری، تعداد مخاطب یا تورم سالیانه را لحاظ کنند. آنها تنها رقم گیشه را مشاهده میکنند و با خود میگویند چون ما به عدد مثلا ۲۰ میلیارد تومان رسیدهایم و فیلمی به این گیشه نرسیده، پس ما پرفروشترین فیلم فلان بازه تاریخی سینما هستیم.
به همین طرز مضحک، یک فیلم جزو ترینها قرار گرفته و عملا یک جو رسانهای حول آن فیلم شکل میگیرد حال آنکه در واقعیت شاید آن فیلم جزو ۱۰۰ فیلم پرفروش اول تاریخ سینمای ما هم نباشد.
اولویت اصلی با تعداد مخاطب است
نخستین مشخصه حرفهای که میتوان از طریق آن نسبت به واژههایی چون پرمخاطبترین یا پرفروشترین اثری اظهارنظر کرد، در نظر گرفتن تعداد مخاطبان یک فیلم است. این تعداد مخاطبان بدون توجه به میزان تورم و قیمت بلیت، ملاک ارزندهای برای تعیین میزان استقبال از یک فیلم است.
بر مبنای همین شاخص، پرمخاطبترین فیلم تاریخ سینمای پس از انقلاب ایران، عقابها است که ۸ میلیون و ۶۰۰ هزار مخاطب داشت. رتبه دوم به فسیل اختصاص دارد که ۶ میلیون و ۵۲۲ هزار مخاطب جذب کرده است. بگذار زندگی کنم با ۵ میلیون و ۴۳۷ هزار مخاطب، اخراجیها ۲ با ۵ میلیون و ۳۳۳ هزار و گذرگاه با ۴ میلیون و ۷۲۷ هزار مخاطب، ترکیب ۵ فیلم پرمخاطب سینمای پس از انقلاب ایران را تشکیل میدهند.
بنابراین هروقت فیلمی خواست ادعای ترین داشته باشد، باید تعداد مخاطب را لحاظ کند و آن زمان اعلام کند که جزو پرمخاطبترین و یا پرفروشترین فیلم است. وگرنه ملاک قرار دادن گیشه ریالی آثار، کودکانهترین روشی است که برای اثبات پرفروشی یک اثر آنهم بدون در نظر گرفتن تورم سالیانه به کار برده میشود.
ملاک قرار دادن درصد شمول مخاطب به نسبت جمعیت کشور
یکی دیگر از روشهای تشخیص یک فیلم پرمخاطب، نسبت گرفتن تعداد مخاطبان یک فیلم بهنسبت جمعیت کشور است. بهعنوان مثال، جمعیت امروز ایران، ۸۸ میلیون نفر است و با توجه به مخاطب ۶ میلیون و ۵۰۰ هزار نفره مخاطبان فسیل میتوانیم اینگونه ادعا کنیم که این میزان، تقریبا یکچهاردهم جمعیت کشور است و بهاصطلاح، از هر ۱۴ نفر، ۱ نفر به تماشای فسیل نشسته است.
در مورد عقابها نیز اگر متوسط جمعیت کشور را طی سالیانی که این فیلم بر روی پرده بوده، ۵۰ میلیون نفر در نظر بگیریم، متوجه میشویم که یکششم جمعیت کشور به تماشای این فیلم نشسته و بهعبارتی از هر ۶ ایرانی، ۱ نفر در دهه ۶۰، به تماشای فیلم ساموئل خاچیکیان رفته است.
حالا چگونه فیلمی که کمتر از ۲ میلیون مخاطب دارد، میتواند ادعا کند که در جدول ترینها، جایگاهی دارد؟
بنابراین پارامترهایی چون تعداد مخاطبان یک فیلم یا درصد گرفتن مخاطبان از میزان جمعیت کشور نشان میدهد که یک فیلم تا چه اندازه پرفروش و پراقبال بوده است.
نباید فریب اعداد میلیاردی را خورد
با افزایش هزینه تولید یک فیلم و البته بالا رفتن تورم سالیانه، دیگر فروشهای میلیاردی، نمیتواند مزیتی برای یک فیلم باشد. در شرایط کنونی، یک فیلم با ۲۴۰ هزار مخاطب، میتواند به مرز ۱۰ میلیارد فروش برسد که فضیلتی برای آن اثر محسوب نمیشود. تا امروز، ۱۰ فیلم از اکران ۱۴۰۲ بیشتر از ۱۰ میلیارد فروختهاند و بر این آمار تا پایان امسال، قطعا افزوده خواهد شد.
بسیاری از اخباری که حول برخی آثار با محوریت پرفروشترین و پرمخاطبترین شکل میگیرد، جنبه تبلیغاتی داشته و در گیشه کلی سینمای ایران، محلی از اعراب ندارند. بنابراین نباید فریفته فروشهای چندمیلیاردی شد و در نگاه نخست، به تعداد مخاطب یک فیلم نگاه کرد و بر همان مبنا، نسبت به میزان فروش و استقبال مردم از آن اثر گمانهزنی کرد.
طی سالیان اخیر، فسیل توانسته با این تعداد مخاطب، خود را تا اندازههای دومین فیلم پرمخاطب و پرفروش تاریخ سینمای ایران بالا بکشد. ملاقات خصوصی هم پرمخاطبترین و پرفروشترین فیلم اجتماعی پساکرونایی است و بنابراین فیلمها باید با استقبال بسیارخوبی مواجه شوند تا بتوانند از رکورد این آثار عبور کنند.
بنابراین یکبار برای همیشه باید این فرمول واحد را برای عنوان ترین در سینمای ایران لحاظ کرد تا از انتشار آمار کذب جلوگیری کرد و آدرس اشتباه به مخاطبان و دوستداران سینما نداد.