«یادگار جنوب» برخلاف آنچه گفته میشود تطابق فرم و محتوا نیست. اتفاقا با آنکه محتوازده نیست، اما محتوا از فرم جلوتر است.
«یادگار جنوب»، با ابهام آغاز میشود. فیلم مدام با فلاشبک، داستانی غیرخطی را برای مخاطب روایت میکند که تنها بر حجم ابهام آن افزوده میشود. این ابهامآفرینی، تقریبا دوسوم فیلم را شامل شده و وقتی رمزگشایی صورت میگیرد، مخاطب متوجه عدمضرورت این روایت غیرخطی میشود.
این شکل روایتگری نهتنها به لحاظ زیباییشناختی در اثر کاربردی نداشت بلکه در تعلیقآفرینی نیز موفق عمل نکرد. این عدمموفقیت از آن جهت صورت گرفته که نویسندگان نتوانستند در دوسوم ابتدایی داستان، نشانهگذاریهای هوشمندانهای در جهت خلق تعلیق ایجاد کنند. به جای تعلیق، مخاطب با انبوه سوالاتی مواجه میشود که در نبود یک شخصیتپردازی درست به وجود میآید.
البته که تقریبا تمامی این سوالات در همان رمزگشاییها پاسخ داده میشود اما عدمالزام به منطق روایی و دراماتیک نبودن این رمزگشایی، دو فاکتوری است که در «یادگار جنوب» به آن اکتفا شده و متاسفانه اجازه نداده تا ساختار و ساحت فیلم، در قلمروی حرفهای حیات داشته باشد.
فیلم به اندازهای در خلق تعلیق عاجز نشان داده میشود که حتی پس از رمزگشایی، باز هم نمیتواند در مقام تلافیکننده، تعلیق نهایی را رقم بزند و اجازه میدهد که داستان در یک جمود عجیب به پایان برسد. حال آنکه از نقطه صفر داستان تا سکانس انتهایی، قطار درام، تحرک چندانی را به خود ندید و بر روی همان نقطه آغازین خود ایستاد. درست مانند سکانس اول و آخر فیلم با آن قاببندی زیبا که اگرچه مشترک است، اما در دو احوال متفاوت گرفته شده است.
این رویه، تناقض آشکار فیلم نیز است. آنجایی که تلاش میکند تا با روایت و تدوین غیرخطی، چندان مقید به رئالیسم نباشد و پایانبندی که تشنه یک درام غافلگیرکننده و مهیج است اما جای پنجه رئالیسم بر تمام سکانسهای فینال دیده میشود تا فیلم از این منظر نیز موفق ظاهر نشود.
به همین جهت عنوان میشود که «یادگار جنوب»، بهمراتب از «جاندار» عقبتر و تجربیتر است. در «جاندار»، مخاطب با رئالیسمی صریح مواجه بود که سبب شد تا نام کارگردانان این کار بهعنوان یکی از فعالان سینمای اجتماعی ایران برجسته شود اما تجربه موفق «جاندار» در کارگردانی و «شنای پروانه» و «یاغی» در فیلمنامه، برای چهارمینبار در یادگار جنوب امتداد نیافت تا شگفتی از بابت مسیر و راهی که این ۲ کارگردان خوشقریحه برای فیلم دوم خود انتخاب کردند، دامن بسیاری از علاقمندان به سینمای اجتماعی را بگیرد.
«یادگار جنوب»، اگرچه با چگالی انتقام جلو میرود اما انتقام، تنها در اندازه لفظ مطرح است و در هسته مرکزی روایت، ضریب نمیخورد. همچنانکه عاشقانه کار نیز الکن و خالی از مناسبات این حوزه است.
با تمام این احوال، «یادگار جنوب»، فیلم خوشرنگولعابی است که میتواند مخاطبش را سرگرم کند. موسیقی گوشنوازی دارد. فیلمبرداری هوشمندانهای برای این کار صورت گرفته و بازیها درخور تحسین هستند. وحید رهبانی، لایههای درونی و بیرونی یک نقش دشوار را بهخوبی برای مخاطبش قابلهضم کرده. با یک سحر دولتشاهی مبتکر مواجه هستیم و صابر ابری که در سایه یک گریم سنگین، مهندسی و هارمونی درستی میان زبان بدن و فنبیان ایجاد کرده است.
حسین دوماری و پدرام پورامیری اگرچه در این فیلم نیز به ساحت قصهگویی وفادار بودند اما مسیر را اشتباه آمدند و نباید اینچنین از سینمای اجتماعی سقوط میکردند و در چهارمین تجربه حرفهای خود، به دوران پیش از جاندار برمیگشتند.