«برف و خرس»؛ فیلمی با شخصیت‌هایی سرد و تلخ در سرمای ترکیه

«برف و خرس» فیلمی است از سینمای ترکیه ساخته سلجان ارگون، که داستانی مرتبط با فضا و جامعه ترکیه را با سبک و سیاق داستانگویی اصغر فرهادی، کارگردان شناخته‌شده سینمای ایران ترکیب می‌کند تا به لایه‌های پیچیده‌تری از شخصیت‌ها و ارتباط آنها با جامعه و طبیعت برسد.

فیلم در یک روستای دورافتاده ترکیه می‌گذرد، جایی که به نظر می‌رسد زمستان سرد تمامی ندارد. همه راه‌ها بسته شده‌اند و خرس‌های برخاسته از خواب زمستانی ممکن است به روستا بیایند. در این میان یک دختر پرستار برای گذراندن دوره خود به این روستا فرستاده شده است. یک شب سرد، مردی گم می‌شود و این دختر خودش را در میان یک داستان پیچیده می‌بیند که وجوه اخلاقی و استعاری دارد.

سلجان ارگون در گفت‌و‌گوی اختصاصی با بی‌بی‌سی فارسی درباره شکل‌گیری ایده فیلم می‌گوید: «سال ۲۰۱۷ یا ۲۰۱۸ بود که من شروع کردم به نوشتن این فیلمنامه. لایه‌های مختلفی در داستان هست که ترکیبی است از احساسات من. یکی از این لایه‌ها این بود که ما به عنوان موجودی به نام انسان، چطور با طبیعت برخورد می‌کنیم. این یک بخش داستان بود. اما بخش دیگر این بود که من به عنوان یک زن جوان در این جهانی که هر روز نا امن‌تر می‌شود چه حسی دارم؟ این البته فقط درباره من نبود، خیلی از زنان در جهان چنین احساسی دارند. این احساسات به همراه تجربیات من و برخی از دوستانم با هم ترکیب شدند و وارد داستانی در یک روستای دورافتاده به عنوان نمادی از یک جامعه شدند.»

فیلم آشکارا وجوهی سیاسی هم دارد و در لفافه درباره وضعیت ترکیه امروز حرف می‌زند، اما ارگون در حرف‌هایش این وجه از فیلم را برجسته نمی‌کند: «سیاست در فیلم هست اما مثلاً از این زاویه که ما چطور با طبیعت رفتار می‌کنیم، چطور با زنان برخورد می‌کنیم و چرا زنان هنوز باید برای رسیدن به طبیعی‌ترین حقوق انسانی خود در بسیاری از کشورها بجنگند. اینها سوالاتی است که من دائم از خودم می‌پرسم و دوست دارم در ذهنم جوابی برای آنها پیدا کنم. اینها سوالاتی است که دوست دارم از مخاطب هم بپرسم.»

فیلم مملو است از نماد و استعاره‌هایی که تماشاگر را از یک فضای رئالیستی دور می‌کند: «این نوع فیلمی است که من اسمش را می‌گذارم قصه سرد جن و پری، یعنی نوع داستانی که در آن کسی با خوشی زندگی نمی‌کند. زبانی که برای این روایت انتخاب کرده‌ام، مثل زبانی است که مردم برای گفتن داستان استفاده می‌کنند، این که چطور شایعه پراکنی و درباره دیگران بدگویی می‌کنند و این که چطور در این فضا همه چیز مشکوک می‌شود و ما نمی‌دانیم که چه چیز حقیقت دارد. زبان استعاری فیلم هم به مانند قصه‌های جن و پری است. داستان‌های جن و پری پر از استعاره است که همه چیز را بیشتر قابل رویت می‌کند و من دوست دارم که به این شکل کار کنم.»

روایت موقعیت یک زن در جامعه به یکی از مایه‌های اصلی فیلم بدل می‌شود که به شکلی فیلم را با فمینیسم می‌آمیزد: «من فکر می‌کنم وقتی که زن هستی، امکان ندارد که فمینیست نباشی! اما قصدم این نبود که فیلمی فمینیستی بسازم. من درباره چیزی حرف می‌زنم که می‌دانم و دارم تجربه‌اش می‌کنم و این چیزی است که دوستانم هم دارند تجربه می‌کنند. پس غیر‌ممکن است که داستان زنان را بگویی و فمینیست نباشی.»

فیلم به شکلی درباره تنهایی انسان و به ویژه تنهایی یک زن است: «این زن در این جا یک بیگانه است، بیگانه‌ای که یک بیگانه دیگر را ملاقات می‌کند. آن مرد آنجا زندگی می‌کند اما او هم یک بیگانه است. این شاید از احساسی می‌آید که من موقع نوشتن داشتم، این که حس می‌کردم یک بیگانه هستم. این حسی است که خیلی‌ها دارند و جدای از جامعه قرار می‌گیرند.»

بازیگران فیلم در فضایی سرد، شخصیت‌هایی سرد- و تلخ- را ترسیم می‌کنند که به شکلی از جامعه دورافتاده‌اند: «از یک ماه قبل از فیلمبرداری به لوکیشن رفتیم و با بازیگران تمرین کردیم. می‌خواستم که به همدیگر عادت کنند. می‌خواستم حس کنند که اینجا گیر افتاده‌اند و درباره‌اش با هم حرف بزنند. فکر می‌کنم این ایده خیلی کمک کرد. برای همین نقطه آ و ب را در صحنه‌ها و بازی می‌دانستیم، اما وقتی که سر صحنه می‌روی، آن هم در لوکیشنی اینچنین سرد با باد و حضور قاهر طبیعت، خیلی چیزها بداهه می‌شود، چون اتفاقاتی می‌افتد که انتظارش را نداشتی. مثلاً داری صحنه‌ای را می‌گیری و یکدفعه برف خیلی زیاد و طوفان می‌آید و تو می‌خواهی آن را در فیلم استفاده کنی. این بود که برخی چیزها را در بازی و صحنه همانجا عوض می‌کردیم.»

حضور سنگین برف تمام فیلم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد: «می‌دانستیم که فیلمبرداری در برف بسیار سخت خواهد بود. ما به یک برف بی‌پایان احتیاج داشتیم که برای مدت طولانی روی زمین بماند. برای همین رفتیم به جایی بالای کوه. از این طریق با مضمون تغییرات آب و هوایی هم همراه شدیم چون در ترکیه برف کم و کمتر می‌شود و ما باید به روستایی بسیار پر ارتفاع می‌رفتیم. گاه نمی‌توانستیم که از هتل خارج شویم چون طوفان برف خیلی عظیم بود. گاهی دما به بیست درجه زیر صفر می‌رسید و بازیگران باید در این هوا بازی می‌کردند. از این جهت خیلی سخت بود. گویی که جنگی با طبیعت داشتیم و به شکلی این جنگ را بردیم چون توانستیم از این اتمسفر استفاده کنیم.»

روایت بحران اخلاقی و عذاب وجدان شاید مهمترین مایه در سینمای غیر تجاری ترکیه است که در آثار فیلمسازان مختلف از نوری بیلگه جیلان تا امین آلپر نمود دارد. در این فیلم هم به شکلی با این بحران روبرو هستیم: «بحران اخلاقی در فیلم هست، اما لایه‌های مختلف دیگری در فیلم می‌شود یافت. در واقع نه فقط شخصیت اصلی بلکه بقیه شخصیت‌ها هم دچار این بحران هستند. حتی نمی‌خواستم نشان دهم که شخصیت بد، لزوماً سیاه باشد. یعنی در جایی می‌توانی بگویی که این شخصیت حق دارد که خرس را بکشد. چه کار دیگری می‌تواند انجام دهد؟ این خرس حیوانات او را می‌کشد. اما کس دیگری هم می‌تواند بگوید که او یک قاتل است. می‌خواستم یک تعادلی در این میان ایجاد کنم که همه چیز سیاه یا سفید نباشد. این درباره شخصیت اصلی فیلم هم صدق می‌کند.»

منبع: بی‌بی‌سی