اگر در فصل اول سریال زخم کاری مالک به عنوان قهرمان قصه توانست بار دراماتیک سریال را به دوش بکشد و سریال بر مبنای فرضیههای ذهنی او پیش میرفت، محمدحسین مهدویان با ریسک و هوشمندی در فصل دوم با تغییر قهرمان داستان عمده بار دراماتیک سریال را بر دوش سمیرا گذاشت. سمیرا همسر مالک که گذشته مرموز و عجیبی را پشت سر گذاشته بود و پیش از آنکه با مالک ازدواج کند به عنوان معشوقه حاج عمو با بزرگ خاندان ریزآبادی رابطه داشت برای آنکه بتواند سلطه همسرش مالک را بر حاج عمو و جفایی که به او کرد نشان دهد تصمیم گرفت راهی را پیش بگیرد که رد خون در تمامی قسمتهای فصل نخست سریال قابل مشاهده بود. سمیرا که با مرگ دخترش و کشته شدن همسرش اوضاع آشفتهای از لحاظ روحی پیدا کرد در بیمارستان روانی بستری شد و دوران درمانش مصادف شد با آشناییاش با طلوعی و فصل تازهای در زندگی سمیرا شکل گرفت.
سمیرا در فصل دوم سریال همچنان همان زن قدرتمند و زیاده خواهی است که نقشههایش را با صبر و حوصله پیش میبرد و جلوی جوانی و بیپروایی پسرش میثم میایستد تا در شطرنج قدرت در مقابل افرادی که همچون گرگهای درنده سعی میکنند همدیگر را حذف کنند از زندگیاش محافظت کند. کارهایی که سمیرا در فصل دوم سریال انجام داد تا این لحظه باعث شده پسرش میثم از گزندهای طلوعی در امان بماند و گره اتفاقهای پروژه پتروشیمی برای عافیت طلبان اطرافش تبدیل به یک مشکل بزرگ شود.
سمیرا از همان قسمتهای نخست فصل دوم نشان داد با اینکه در ظاهر رابطه عاطفی با طلوعی برقرار کرده است اما از سیاست نزدیک شدن به دشمن برای کمتر ضربه خوردن استفاده کرده و با این ترفند سعی میکند از خودش و فرزندش محافظت کند. حتی در این رهگذر سمیرا برای آنکه بتواند از شر ناصر و حیلهها و تهدیدهای او در امان بماند از طلوعی درخواست میکند در حذف و قتل ناصر او را کمک کند و با همین ترفند بزرگترین تهدید خودش را از سر راه بر میدارد.
از زمانی که میثم تصمیم گرفت با فرنهادزاده رقیب سنتی و دشمن اصلی طلوعی هم پیمان شود سمیرا در موضع ضعف در برابر طلوعی قرار گرفت و همین موضوع باعث شد قهرمان فصل دوم سریال تنهاتر از هر زمان دیگری به تنهایی به مصاف دشمنانش رفت. محافظت سمیرا از پسرش میثم در برابر تندخوییهای طلوعی در قسمت هشتم که منجر به تشنج و اوج گرفتن بیماری عصبیاش شد از سمیرا چهره یک مادر دلسوز را به تصویر کشید که وقتی دستانش در برابر دشمن خالیتر از همیشه است از جان و زندگیاش مایه میگذارد تا بلکه فرزندش آسیب نبیند.
حس غریزی سمیرا در برابر محافظت از فرزندش در حالی که همچنان یک شیر خشمگین و درنده خو است او را در چشم مخاطب تبدیل به یک قهرمان دوست داشتنی کرده است. مهدویان ریسک حذف مالک در فصل دوم را تا میانههای سریال بر جان خرید تا با ظهور یک قهرمان زن در سریالش نشان دهد اساسا نگاه سنتی به قهرمانهای فیلمها که همواره از مردان استفاده میشده است میتواند غیر واقعی باشد و سمیرا با دست خالی و با انگیزههایی بیش از کسب ثروت یک گزینه شهودی مناسب در این زمینه است. شاید همین انگیزه فیلمساز برای نشاندن بار اصلی درام سریال بر دوش سمیرا باعث شده است که مخاطب منتظر فصل سوم باشد تا تمامی انگیزههایی که سمیرا را سر پا نگه میدارد با خروش مالک و ظهور مجدد او در سریال تبدیل به یک زوج دوست داشتنی کند که با وجود آنکه ضد قهرمان هستند اما بر اساس قواعد ذهنی خودشان پیش میروند. با اینکه مالک دستش به خون بسیاری از افراد حلقه ریزآبادیها آلوده است اما در کنار آن مراقب بیپناهی افراد ضعیفتر هم هست و سمیرا با آنکه خوی درندگی دارد و سعی میکند با خشم به اهدافش برسد اما در گفتوگو با سیما میگوید من هم دختر از دست دادم و دوست ندارم اتفاقی برای شیدا بیفتد. این رویکرد در خلق شخصیتهای ضد قهرمان سریال که آنها را نه سفید و نه سیاه میکند باعث شده است سمیرا با آنکه خصوصیات منفی بسیاری دارد اما مخاطب برای لحظههای تنهاییاش و موفقیتهایش لحظه به لحظه او را همراهی کند.