چهار کودک کلمبیایی که پس از سقوط هواپیمایشان در آمازون گم شده بودند، بامداد روز شنبه، 20 خرداد بعد از حدود ۴۰ روز زنده پیدا شدند. این در شرایطی است که جان به در بردن آنها از جنگلهای بارانی و خطرناک آمازون ناظران را شگفتزده کرده است.
یک هواپیمای سبک از نوع «سِسنا ۲۰۶» که حامل چهار کودک ۱۳، ۹، ۴ و ۱ ساله به همراه مادرشان بود، ماه گذشته در استان کاکوتا کلمبیا سقوط کرد. در حالی که جسد مادر آنان به همراه دو فرد بومی در لاشه هواپیما پیدا شد، خبری از اجساد فرزندان نبود و به همین خاطر یک عملیات جستجوی گسترده از سوی ارتش کلمبیا به راه افتاد.
اما کودکان در این ۴۰ روز چه میکردند و چگونه توانستند در جنگلهایی پر از حیوانات درنده و گیاهان سمی زنده بمانند؟
گزارشها حاکی است که با سقوط هواپیما دو خواهر و برادر بزرگتر به لطف آنچه از بزرگ شدن در جنگلهای بارانی آموخته بودند، مراقبت از خود و خواهر و برادر کوچک را به عهده گرفتند.
این چهار کودک قبل از این حادثه با والدین خود در «آراراکوارا» زندگی می کردند، شهری در قلب جنگلهای آمازون که دههها قبل زندانی برای حبس خطرناکترین جنایتکاران به حساب می آمد.
آنجا زندانیان در فضای باز، در وسط یک زمین باتلاقی، به سر میبردند و هرکسی می خواست فرار کند و وارد جنگل شود، در حقیقت حکم اعدام خود را امضا کرده بود. نسلهای بعدی که در این منطقه به دنیا آمدند، شامل بسیاری از نوادگان محکومین، یاد گرفتند که چگونه میان مارها، جگوارها و گیاهان سمی زندگی کنند.
لزلی ۱۳ ساله، به عنوان دختری متعلق به قبیله هیوتوتو، اسرار جنگل را میداند. به گفته عمویش، او میداند چگونه با گرفتن رد نور خورشید در میان درختان جهتیابی کند و مسیرهای قابل عبور، شاخههای شکسته و قارچهای خوراکی را تشخیص دهد.
مردمان بومی میتوانند ۲۵ کیلومتر در روز بدون کفش در جنگل راه بروند. لزلی با آن آموزهها بزرگ شده بود و توانست از آن درسها استفاده کند و در نهایت زندگی خود و خواهر و برادرانش را نجات دهد.
این کودکان ابتدا با خوردن هرآنچه در جنگل گیرشان میآمد توانستند زنده بمانند و سپس غذای خود را از بسته هایی که ارتش از آسمان برایشان رها کرده بود پیدا کردند. امدادگران با کمک سگهای جستجوگر، میوههای دور ریخته شده و سرپناههای ابتدایی ساخته شده با پوشش گیاهی جنگل را پیدا کردند.
داماریس موکوتوی، عمه بچهها، به خبرنگاران گفته است: «برپا کردن سرپناههای کوچک یکی از بازیهای زمان کودکیمان است. میوههای سمی زیادی در جنگل وجود دارد و لزلی میدانست چه میوههایی را نباید بخورند. او همچنین میدانست که چگونه از یک نوزاد مراقبت کند.»
در همان حال که بیش از ۱۰۰ نفر از نیروهای ویژه کلمبیا و ۷۰ فرد بومی در عملیات جستجو شرکت داشتند، کودکان گمشده در بزرگترین جنگل بارانی روی کره زمین سرگردان به پیش میرفتند. در این مسیر بچهها با سگی برخورد کردند که در کنارشان ماند و مدتی با آنها همراهی کرد. اما یک روز در جنگل گم شد و دیگر هیچ خبری از او نداشتند.
در جنگل آمازون، همیشه شب است، زیرا نور به سختی میتواند از میان شاخ و برگهای ضخیم درختان نفوذ کند. در نتیجه فضا آنقدر تاریک است که دیدن بیش از ۲۰ متر جلوی پا نیز سخت میشود. این بدین معنی است که اگر کسی بیشتر از این فاصله دور شود، می تواند برای همیشه گم شود.
باید اضافه کرد که یکنواختی حاصل از قدم زدن در جنگل تاریک نیز بعد از مدت کوتاهی باعث میشود عقربههای ساعت معنای خود را از دست بدهند. یک منبع نظامی گفته است بچهها به عنوان اصل اساسی در کنار هم ماندهاند و لزلی بیشتر اوقات نوزاد را حمل میکرده است.
جستجو به قدری طول کشید که کشور عملاً آنها را فراموش کرد. با این حال فرمانده سانچز گفته بود «تا زمانی که آنها را پیدا نکنیم، نمیرویم». او معتقد بود که اگر آنها مرده بودند، تیم جستجو اجساد آنها را پیدا می کرد.
در همین حال افراد بومی با مناسک و اعتقادات خاص خودشان، که درکش میتواند برای خارجیها سخت باشد، برای سربازان تیم جستجو دعا میکردند و از مادر طبیعت میخواستند به آنها اجازه ورود بدهد. برای آنها جنگل موجودی زنده با عقل و اراده است.
سرانجام پس از ۴۰ روز در جنگل، تیم جستجوی نظامی و بومی این چهار کودک را پیدا کردند. آنها دچار سوء تغذیه و خستگی بودند، اما جانشان در خطر نبود و لزلی در هدفش موفق شده بود.
بچهها حالا در بیمارستانی در بوگوتا، پایتخت، به سر میبرند و قرار است دو یا سه هفته در آنجا بمانند. بعد از این نجات معجزهآسا، آنها گفتهاند که دلشان میخواهد فقط بازی کنند و آواز بخوانند. نباید از یاد برد که علیرغم این کار بزرگ، آنها هنوز فقط بچه هستند.