نقد فیلم «کافه کنار جاده»؛ سفری از سیاهی به روشنایی

کافه کنار جاده (road house) بازنگری از فیلمی به همین نام در سال ۱۹۸۹ است که خودش را به شکل عجیبی جدی می‌گیرد و از ما هم می‌خواهد همین کار را انجام دهیم. با ما برای نقد فیلم «کافه کنار جاده» همراه باشید.

بازیگر نقش اصلی کافه کنار جاده، جیک جیلنهال، در نقش دالتون، است. پاتریک سوویزی، که در فیلم اصلی نقش دالتون را گرم، فلسفی و سرسخت بازی کرد؛ جیک جیلنهال، برعکس همه این‌ها عمل می‌کند. او به عنوان یک آدم خندان، خودسر و دمدمی‌مجاز ظاهر می‌شود. در کل می‌توان گفت که تمام ویژگی‌های شخصیتی او، با آن دالتون ۱۹۸۹ در تضاد است.

دالتونی متفاوت با نسخه اصلی

دالتون جیک جیلنهال، به شهر جدید می‌رود و به محض ورود، مورد استقبال دختری نوجوان، به نام چارلی قرار می‌گیرد، که با پدرش استفان کتاب فروشی دارد. چارلی از دالتون می‌پرسد که “آیا فرد را در حال ورود دیده است؟“ و توضیح می‌دهد، که “فرد، درخت روی پل است، نه پل اصلی، بلکه پل قدیمی، آن پل تاریخی ۷ مایلی!“ سپس چارلی ادامه می‌دهد، که “آن درخت درست در وسط جاده رشد می‌کند، در قسمت غیر قابل دسترس پل قدیمی و مانند این است که آن درخت از ناکجاآباد روییده است.“ چارلی کتابی fه دالتون می‌دهد، که در آن همه چیز درباره آن درخت بیان شده است.

هرچند برخی از جزئیات مانند فیلم اصلی هستند؛ اما این نسخه کافه کنار جاده، چند فرق اساسی دارد. در این فیلم به جای آنکه دالتون به میسوری برگردد، به شهر خیالی گلس کی در فلوریدا کیز، در مجموعه‌ای از جزایر منتها الیه جنوبی ایالت سان شاین بر می‌گردد.

هرچند این فیلم در جمهوری دومینیکن فیلمبرداری شده اما عکس‌های اصلی آن در فلوریدا گرفته شد. جایی که دالتون با بازی جیک جیلنهال را، در حالی که وارد شهر می‌شود، نشان می‌دهد. بخشی از عکس‌های این فیلم، درخت مرموزی را در یک بزرگراه نشان می‌دهند، که به نظر می‌رسد در حال رشد است. این پدیده طبیعی که با نام مستعار “Fred the tree”، شناخته می‌شود، بارها در این فیلم به آن اشاره شده و داستان واقعی آن، به نمادی برای شخصیت دالتون در فیلم تبدیل شده است.

ممکن است گلس کی واقعی نباشد، اما پل ۷ مایلی، درخت و همچنین کتابی که چارلی به دالتون داد همگی واقعی هستند. مانند درخت، دالتون نیز از ناکجا آباد به گلس کی رفته و به یک‌باره تبدیل به چراغ امیدی برای مردم شهر می‌شود. وظیفه وی در محافظت از کافه، بخش کوچکی از یک تلاش بزرگتر برای محافظت از جامعه گلس کی، در برابر تلاش‌های تهاجمی خانواده برانت، برای تسلط بر باریکه، تخریب مشاغل محلی و ساختن استراحتگاه است.

از سیاهی به سوی نور

طرح داستان به خودی خود ساده است، اما هر یک از شرورها، ویژگی ‌های دیوانه‌وار خود را دارند. برانت، با آنکه شخص مهمی نیست به خود باور دارد که معمار فاضل جامعه است. پس از درگیری با دالتون، پدر قدرتمند برانت، یک مبارز بی‌رحم را فرامی‌خواند: ناکس، مبارز ایرلندی در هنرهای رزمی ترکیبی!

همان‌طور که این فیلم به سمت رویارویی نهایی دالتون و ناکس پیش می‌رود، ناگهان شاهد سکانس‌های پوچ و بی‌اهمیت تصادف و اکشن هستیم. همچنین متوجه می‌شویم که این جنگی نیست که بتوان با مشت برنده آن شد، فقط چاقو است که برنده را مشخص می‌کند.

در مواجهه با ناملایمات، دالتون چالش را می‌پذیرد، مبارزه را مدیریت می‌کند و پیروز بیرون می‌آید. با وجود این‌که، او باور ندارد قهرمان این داستان است، مسیر الهام بخشش به مردم گلس کی ثابت می‌کند، که می‌توانند در برابر نیروهای شیطانی نابودی، پیروز شوند. به لطف دالتون گلس کی توانست خود را حفظ کند و پس از بازسازی به زندگی خود ادامه دهد. همانطور که درخت در میان مصیبت استقامت می‌کند، دالتون و گلس کی هم در کافه کنار جاده همین کار را انجام می‌دهند.

حال که درباره داستان فیلم صحبت کردیم، نوبت به شخصیت پردازی‌ها می‌رسد. جیلنهال در یکی از صحنه‌های آغازین در حال ورود به رینگ مبارزه زیرزمینی معرفی می‌شود، جایی که تنها کاری که باید انجام دهد این است که هودی و پیراهن خود را در بیاورد و نشان دهد که او کیست! همین کافی است تا باعث تسلیم حریف شود.

کانر مک گروگر در نقش شخصیت منفی ظاهر شده است. هرچند فیلم اصلی به وضوح دارای شخصیت‌های عجیب و غریب بود، اما هیچ کدام از آن‌ها به عنوان یک شخصیت مجنون که در یک بازار قدم می‌زند و یک آهنگ راک روی آن پخش می‌شود، معرفی نشده بودند. این اتفاق خنده‌دار و یا تهدید آمیز نیست، بلکه احمقانه و مسخره است. به خصوص این‌که مک گروگر، همان چهره احمقانه را در هر فریم می‌سازد.

حداقل سکانس‌های مبارزه خوب هستند؟

پاسخ به این سوال منفی است! شاید حتی بتوان سکانس‌های مبارزه را از بدترین سکانس‌های مبارزه فیلم‌ها دانست. نکته جالب توجه این است که عوامل تولید، می‌توانستند با رقم زدن سکانس‌های مبارزه خوب، دیگر ضعف‌های فیلم را بپوشانند، اما به نظر می‌رسد به این کار علاقه‌ای نداشتند.

در نهایت می‌توان گفت که فیلم اصلی، با آن‌که خود از فیلم‌های خوب محسوب نمی‌شود، بسیار بهتر از این نسخه بازسازی شده است و کافه کنار جاده به هیچ عنوان نتوانست انتظارات را برآورده کند.

منبع: مایکت