رابرت اوپنهایمر، که زندگیاش اکنون به یک فیلم هالیوودی با بازی کیلیان مورفی، مت دیمون و رابرت داونی جونیور با عنوان اوپنهایمر (Oppenheimer) تبدیل شده است، بعدها ادعا کرد که در لحظات پس از انفجار، خطی از کتاب مقدس هندو را در ذهن خود میخواند: «حالا من به مرگ بدل شدهام، ویرانگر دنیاها».
در ساعات اولیه ۱۶ جولای ۱۹۴۵ و با نزدیک شدن به لحظهای که قرار بود دنیا را تغییر دهد، رابرت اوپنهایمر دقایق پرالتهابی را در پناهگاه کنترل از راه دور میگذراند. او سپس راس ساعت ۵:۳۰ صبح دکمه را فشرد.
این اولین انفجار هسته ای بود و حتی خود اوپنهایمر اعتراف کرد که هیچکس نمیدانست وقتی بمب اتمی که خودش نام «گجت» را بر آن گذاشته بود در شش مایلی (حدود ۹.۵ کیلومتری) صحرای نیومکزیکو منفجر شود، چه اتفاقی میافتد.
دانشمندی که اولین بمب اتم را ساخته بود در مورد سه نتیجه احتمالی هشدار داده بود؛ اینکه بمب عمل نمیکند، بسیار قدرتمندتر از حد انتظار خواهد بود و همه را نابود خواهد کرد، یا اینکه موفقیت آمیز خوهد بود؛ با یا بدون تلفات جانی.
این انفجار از خورشید هم فراتر رفت و موج انفجاری در فاصله ۱۰۰ مایلی ایجاد کرد. برج آتش ۳۰ متری بلافاصله بخار شد و آسفالت پیرامون آن به ماسه سبز بدل گشت.
اوپنهایمر، که زندگیاش اکنون به یک فیلم هالیوودی با بازی کیلیان مورفی، مت دیمون و رابرت داونی جونیور تبدیل شده است، بعدها ادعا کرد که در لحظات پس از انفجار، خطی از کتاب مقدس هندو را در ذهن خود میخواند: «حالا من به مرگ بدل شدهام، ویرانگر دنیاها».
اما به گفته جرمی برنشتاین، فیزیکدان نظری دیگری که با اوپنهایمر کار میکرد، اولین کلماتی که در آن لحظه از دهان او بیرون آمد بسیار عاری از احساس بود: «فکر میکنم عمل کرد.»
چند هفته بعد، در ۶ و ۹ آگوست ۱۹۴۵، «گجت» بر شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن انداخته شد؛ در عرض چند ثانیه حدود ۲۱۴۰۰۰ نفر کشته شدند و جنگ جهانی دوم به پایان رسید.
کسانی که ۲۷ ماه را با این دانشمند در آزمایشگاه لوس آلاموس برای ساخت مخفیانه این بمب سپری کرده بودند، به یاد آوردند که چگونه اضطراب او پس از آزمایش اولیه به آرامشی فوق العاده تبدیل شده بود.
اما آنطور که گفته میشود در روزهای بعد خلق و خوی او تغییر کرد و متوجه شد که قرار است از این سلاح برای کشتن تعداد نامحدودی از مردان، زنان و کودکان استفاده شود. یکی از دوستانش شنید که با خودش ناله میکرد: «آن آدم های بیچاره، آن آدم های کوچولوی بیچاره.»
اما پروفسور برنشتاین، یکی از شاگردان اوپنهایمر پس از جنگ، گفت که هرگز نشنیده که این دانشمند ابراز پشیمانی کند. این پیرمرد ۹۳ ساله گفت: «او فکر میکرد دارد کارش را انجام میدهد. ما وسط جنگ بودیم و او مشغول انجام وظیفهای بود که به او محول کرده بودند. هیچ وقت احساس نکردم که از کاری که کرده پشیمان است.»
برنشتاین ادامه داد: «او احتمالا از کشته شدن مردم در هیروشیما خوشحال نبود، اما جنگ بود و مردم چپ و راست کشته میشدند. آنها معتقد بودند که با آلمانی ها در رقابت هستند، رقابت با زمان برای ساختن بمب قبل از دشمن، که این یک اشتباه بود. در ذهن او بمب اتم به هر حال قرار بود اختراع شود. سوال اینجا بود که کجا و کی. حداقل ما کنترل متمدنانهای بر آن داشتیم.»
اما پروفسور برنشتاین میگوید که او باور دارد هیچ شخص دیگری نمیتوانست این بمب را به واقعیت تبدیل کند. او میگوید: «اوپنهایمر پیچیده و مرموز بود. مردم یا او را یا دوست داشتند یا از او خوششان نمیآمد. من او را دوست داشتم. او یک نابغه، یک رهبر بزرگ و مدیر آزمایشگاه بود که میدانست چگونه با مردم رفتار کند.»
مردی که برای هدایت برنامه فرانکلین روزولت برای توسعه این سلاح انتخاب شد، از دوران کودکی دیگران را شگفتزده میکرد.
او در سال ۱۹۰۴ در شهر نیویورک متولد شد. مادرش نقاش و پدرش واردکننده پارچه بود. رابرت در سن ۹ سالگی به خواندن فلسفه به زبان یونانی و لاتین علاقهمند بود. دوست دوران مدرسهاش او را پسری «نحیف، بسیار خجالتی با گونه های صورتی» به یاد میآورد که «همه میدانستند با بقیه فرق دارد و یک سر و گردن بالاتر از همه است.»
نوشتههایش از دوران تحصیل شیمی، جوانی تندخو، تا حدی مغرور و در عین حال خودویرانگر را نشان میدهد.
در نامهای از سال ۱۹۲۳، زمانی که در دانشگاه هاروارد بود، توضیح میدهد که آرزو میکند «ای کاش میمُردم». در سال ۱۹۲۵، حین گذراندن تحصیلات تکمیلی در کمبریج یک سیب مسموم با مواد شیمیایی آزمایشگاهی را روی میز معلم خود گذاشت. پس از این اتفاق او به شرط مراجعه به روانشناس توانست به تحصیل خود ادامه دارد.
اوپنهایمر بعدها در آلمان فیزیک نظری خواند و سپس به کالیفرنیا رفت تا به تحقیق در زمینه اخترفیزیک، نظریه میدان کوانتومی و فیزیک هسته ای در دانشگاه برکلی بپردازد.
مانند بسیاری از روشنفکران دهه ۱۹۳۰، او نیز دیدگاه های چپ گرای قوی داشت و باعث شد FBI در سال ۱۹۴۱ پروندهای را به اتهام کمونیست بودن او باز کند. او در سال ۱۹۴۰ با زیست شناس کاترین «کیتی» هریسون ازدواج کرد که با او صاحب دو فرزند به نامهای پیتر و کاترین شد، اما بعد با جین تاتلاک – یکی از اعضای حزب کمونیست – به همسرش خیانت کرد.
در آن زمان، اروپا وارد جنگ شده بود و فیزیکدانان بهطور فزایندهای نگران تهدید هسته ای بودند، چیزی که آلبرت انیشتین در نامهای به رئیس جمهور ایالات متحده منتقل کرده بود که در آن نگرانی دانشمندان آلمانی از آغاز کار بر روی یک سلاح را ابراز کرده بود.
به دستور روزولت، پروژه منهتن در ژوئن ۱۹۴۲ آغاز شد و ۱۳۰۰۰۰ نفر برای ساخت بمب اتمی با استفاده از اطلاعاتی که توسط بریتانیاییهای پیشرفتهتر در زمینه هستهای به اشتراک گذاشته شده بود، به کار گرفته شدند. اوپنهایمر به عنوان سرپرست آزمایشگاه اسلحه سری این پروژه در صحرای نیومکزیکو انتخاب شد.
زمانی که اولین بمب با موفقیت آزمایش شد، آلمان در آستانه تسلیم بود، بنابراین توجهات به ژاپن معطوف شد، که رهبران نظامی معتقد بودند تا پایان تلخی که اکنون از آن باخبریم مبارزه خواهد کرد.
به نظر میرسید که احساس ترحم اوپنهایمر برای کسانی که قرار است بیگناه در ژاپن کشته شوند، در روزی که بمبها فرود آمد، ناپدید شد.
اما نگرش او بعدا تغییر کرد. او سلاحهای هستهای را «کاری شیطانی» نامید و در اکتبر ۱۹۴۵ به رئیس جمهور وقت آمریکا، ترومن گفت: «احساس میکنم دستهایم به خون آغشته است». او بعدا برای کنترل بینالمللی انرژی هستهای، از ترس مسابقه تسلیحاتی با شوروی، لابی کرد و با ساخت سلاحهای دیگر مانند بمب هیدروژنی قویتر مخالفت کر
این موضوع و اتهام کمونیست بودن، باعث شد که او پس از یک جلسه استماع در سال ۱۹۵۴ مجوز امنیتی و شغل خود را در کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده از دست بدهد. پس از جنگ، او مدیر موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون نیوجرسی شد؛ جایی که برنشتاین دانشجو بود.
او به یاد میآورد که اوپنهایمر را در طول یک سخنرانی در هاروارد ملاقات کرد. برنشتاین همچنین یکی از معدود افرادی است که شاهد آزمایش هستهای بوده و هنوز زنده است.
اوپنهایمر در سال ۱۹۶۳ توسط جان اف کندی جایزه علمی «انریکو فرمی» را دریافت کرد و چهار سال بعد در سن ۶۲ سالگی بر اثر سرطان حنجره درگذشت.
سال گذشته، جو بایدن، رئیس جمهور فعلی ایالات متحده سرانجام تصمیم خود مبنی بر لغو مجوز امنیتی او را عملی کرد. پاتریک لیهی، سناتور آمریکایی گفت: «او یک آمریکایی وفادار بود که در معرض اشتباه فاحش عدالت قرار گرفت».