هرکس که اوپنهایمر، اثر سینمایی جدید کریستوفر نولان را تماشا کرده باشد، احتمالا با این پرسش مواجه شده است: چرا آلبرت اینشتین، مشهورترین دانشمند قرن و کسی که با کشف یکی از اساسیترین معادلات فیزیک، یعنی E=mc² به قدرت نهفته در اتمها اشاره کرد، در پروژه منهتن مشارکت نداشت؟
اینشتین در سال ۱۹۳۹ به اصرار لئو زیلارد، دوست و همکار فیزیکدان خود که اخبار نگرانکنندهای را از آلمان نازی دریافت کرده بود، نامهای به فرانکلین روزولت، رئیسجمهور آمریکا نوشت. اینشتین در این نامه به دولت آمریکا هشدار داد که پیشرفتهای علمی اخیر در آلمان، مانند اولین آزمایشها برای دستیابی به شکافت هستهای، نشان میدهد که ساخت یک سلاح جدید و ویرانگر با توانایی کشتار جمعی که از شکافت ایزوتوپهای ناپایدار عناصر سنگین، مانند اورانیوم نیرو میگیرد، در آن کشور امکانپذیر است.
بااینحال، وقتی زمان برنامهریزی برای طراحی و ساخت بمب اتم در آمریکا فرارسید، اینشتین اصلا درگیر آن نبود. وی بارها یادآوری کرده بود که: «من خود را پدر آزادشدن انرژی هستهای نمیدانم.» درواقع در سال ۱۹۴۰، دفتر اطلاعات ارتش ایالات متحده، اینشتین را از دریافت مجوز امنیتی که برای کار در پروژه منهتن ضروری بود، محروم کرد و دلیل آن را مواضع سیاسی چپگرایانهی وی دانست. هیچیک از دانشمندان درگیر در پروژه حتی اجازه نداشتند با او مشورت کنند؛ زیرا از نظر دولت، اینشتین یک خطر امنیتی بالقوه محسوب میشد.
در سال ۱۹۶۴، نیویورکتایمز با انتشار مقالهای با عنوان «نامهای که همهچیز را آغاز کرد»، به صحبت دربارهی این نگرش رایج پرداخت که امضای اینشتین بهعنوان کاتالیزور برای ساخت بمب اتم در آمریکا بهکار رفت. اما واقعیت این بود که اینشتین نهتنها هرگز بهطور مستقیم در پروژه منهتن مشارکت نداشت، بلکه همواره نگرانیهای عمیق خود را در مورد استفاده از بمب ابراز میکرد. پس از پایان جنگ، اینشتین از امضای نامه ابراز پشیمانی کرد و گفت: «اگر میدانستم آلمانیها موفق به ساخت بمب نمیشوند، هیچکاری انجام نمیدادم.»
رابرت اوپنهایمر، مدیر علمی برنامهی ساخت اولین بمب اتم جهان درمورد نقش آلبرت اینشتین در پروژه منهتن میگوید:اینشتین اغلب بابت ساخت این بمبهای فلاکتبار، مورد سرزنش، ستایش یا اعتباربخشی قرار میگیرد. به نظر من درست نیست. نظریه نسبیت خاص بدون اینشتین شاید زیبا نبود؛ اما میتوانست ابزاری برای فیزیکدانان باشد و تا سال ۱۹۳۲، شواهد تجربی مبنی بر تبدیلپذیری ماده و انرژی که او پیشبینی کرده بود، بسیار زیاد بود. اما امکانپذیری دستیابی به انرژی اتمها، آن هم برای چنین کاربرد گستردهای تا هفت سال بعد مشخص نبود و بعدا تقریبا بهطور تصادفی شناخته شد. این چیزی نبود که اینشتین واقعا دنبالش بود. نقش او ایجاد یک انقلاب فکری بود و بیش از هر دانشمند عصر ما کشف کرد که اشتباهات قبلی انسانها تا چه حد عمیق بوده است. او نامهای به روزولت در مورد انرژی اتمی نوشت. فکر میکنم این تصمیم تا حدی برخواسته از اندوه وی از شرارت نازیها بود و نمیخواست اینگونه به هیچکس آسیب برساند. بااینحال باید گزارش بدهم که آن نامه تاثیر بسیار کمی داشت و واقعا نمیتوان اینشتین را پاسخگوی تمام اتفاقات بعدی دانست. باور دارم که او خود این مسئله را درک کرده است.
صرفنظر از مواضع سیاسی دردسرساز، دلایل زیادی وجود داشت که چرا آلبرت اینشتین با وجود نزدیکی و دوستی با رابرت اوپنهایمر، در پروژهی تحقیقاتی لس آلاموس استخدام نشد. اینشتین پژوهشگر مکانیک کوانتوم و فیزیکدان هستهای نبود و بهجای فیزیک ذرات، بر مطالعه روی گرانش، فضا و زمان، کیهانشناسی در مقیاس بزرگ و سایر زمینههای مشابه تمرکز داشت. مکانیک کوانتوم درمورد برهمکنشهای مربوط به ماده و تابشها در مقیاس اتمها است. از این علم برای اهداف کاربردی در زمینهی دریافت انرژی از ماده استفاده شد و درنتیجه تا حدی با مهندسی گره خورده بود.
در واقع، اینشتین بهنوعی دشمن علمی فیزیک کوانتوم تلقی میشد و همانطور که در جملهی معروف «خدا تاس نمیاندازد» میگوید، پذیرفتن فرضیات مبتنی بر عدم قطعیت این علم برای او دشوار بود. از نظر اینشتین بهعنوان یک جبرگرا، خدا «هماهنگی قانونی» را خلق کرده است و جهان بهجای شانس، از قواعد مشخص پیروی میکند. این دیدگاه وی متاسفانه برخلاف تمام شواهد تجربی و تحولات نظری زمان وی بود
حتی گفته میشود که اینشتین از دانستن اینکه یکی از پیامدهای قانون همارزی جرم-انرژی او میتواند ساخت وسیلهای انفجاری در اندازهای بسیار بزرگ باشد، متعجب شد. او استخراج حجم عظیمی انرژی از ماده را غیرممکن میدانست. علاوهبراین، وی بهعنوان پیشکسوت فیزیک و یک صلحطلب افراطی با ساخت تسلیحات جنگی بهدست دانشمندان فیزیک، بهویژه فیزیکدانان نظری مانند خود، کاملا مخالف بود. این موضعگیری قبلا در طول جنگ جهانی اول، وقتی از امضای نامهی حمایت دانشمندان آلمانی از تلاشهای جنگی امتناع کرد، او را به دردسر انداخته بود.
«نمیدانم جنگ جهانی سوم با چه سلاحی انجام میشود؛ اما جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ خواهد بود»
بسیاری از دانشمندانی که در ساخت بمب اتم مشارکت داشتند، از اینکه ارتش آمریکا میخواست آن را روی یکی از شهرهای ژاپن بیندازد، وحشت کرده بودند. مدت کوتاهی پس از آزمایش ترینیتی، لئو زیلارد و برخی دیگر ازطریق ادوارد تلر دادخواستی را برای جامعه فیزیک در آمریکا و لس آلاموس ارسال کردند و از دولت خواستند دست به بمباران اتمی نزند و از قبل به ژاپنیها اطلاع بدهد. تصور میشد که این اطلاعرسانی، ژاپنیها را متقاعد میکند تا تسلیم شوند و دیگر به قربانیکردن تعداد زیادی غیرنظامی نیاز نخواهد بود. بااینحال وقتی تلر با اوپنهایمر مشورت کرد، او قانعانه با این امر مخالف کرد؛ زیرا فکر میکرد که وظیفهی دانشمندان دخالت در مسائل سیاسی و نظامی نیست. علاوهبراین، پنتاگون و ترومن، رئیسجمهور آمریکا دیگر متقاعد شده بودند که جز با نابودی کامل و ناگهانی یک شهر مملو از غیرنظامیان، تسلیم بدون قید و شرط ژاپن و پایان جنگ اقیانوس آرام ممکن نخواهد بود.
اینشتین بعدها به شدت درگیر جنبش ضدهستهای شد. در ۵ ژوئیه ۱۹۵۵، تقریبا در اواخر عمر خود، مانیفستی را با برتراند راسل، فیلسوف مشهور بریتانیایی امضا و در آن گسترش سلاحهای هستهای را محکوم کرد. بهباور آنها، این تسلیحات پیامدهای جنگ را برای ملتها و مردم باورنکردنی میکنند. مانیفست جسورانهی اینشتین و راسل، تظاهرات گسترده علیه سلاحهای هستهای را در سرتاسر جهان تشویق کرد. بهقول خود اینشتین، «من نمیدانم جنگ جهانی سوم با چه سلاحی انجام میشود؛ اما جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ خواهد بود.»